سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 50605
  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 1
  • تعداد کل پست ها: 93
درباره
آرشیو مطالب
صفحات مجزا
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



 

زنى به خدمت آن حضرت شرفیاب شد، و از شوهر خود شکایت کرد و گفت :

شوهرم بدون اجازه من با کنیزم زنا کرده، و حال داد مرا از او بخواهید، حضرت به آن زن فرمود :

ما در این باره تحقیق مى‏کنیم، اگر تو راست گفته‏اى بر شوهرت حد جارى مى‏کنیم، و اگر ثابت شد که تو دروغ گفته و به شوهرت تهمت زده‏اى، تو را تأدیب خواهیم کرد، سپس امام از جاى خود برخواسته و مشغول اداى نماز شد و زن را آزاد گذاشت، آن زن نه ریختن آبروى شوهر خود در ملأ عام، و نه اجراى حد برخود را مى‏خواست، از کار خود پشیمان شده فرصت را غنیمت شمرد و از محضر آن حضرت فرار کرد، با وجودى که حضرت على (ع) مىتوانست او را فوراً بازداشت، و و شوهرش را احضار کند و یکى از آن دو را تازیانه بزند، ولى امام از مجازات مردم متنفر بود، عقده زجر و شکنجه انسانها را نداشت و تا آنجائى که ممکن بود افراد را مورد عفو و مرحمت قرار مى‏داد :

 



موضوع :


خیلى کم اتّفاق مى افتد که برترى جنگى با برترى سیاسى در یک انسان جمع شود، ولى او در همان لحظه که یک جنگجو بود، در همان زمان یک سیاستمدار بود؛ بلکه، به تعبیر دوران ما، یک دولتمرد بود. سیاست داخلى و خارجى خود را در سطح دوستان و دشمنانش برنامه ریزى مى کرد و در اداره و رهبرى مردم همان طرح و سیاستى را اجرا مى نمود که در برنامه ریزى کارها و امور جارى انجام مى داد و در هر دو مورد تمام احتمالات را در دگرگونى رویدادها و تغییر شرایط، با حکمت و فکر باز و برنامه ى صحیح در نظر مى گرفت و روشهاى گوناگون را در برخورد با حوادث با نرمى و ملایمت به کار مى برد تا بدى قحطى و کمبودها را به وضعیّتى بارور و سرشار بدل سازد.

کسانى که مى پندارند امام سیاستمدارى زیرک نبوده است سیاست را به معنى و چهره ى حقیقى آن در نظر نمى گیرند و از مفهوم اصلیش دور ساخته و از محتوا عارى کرده اند. سیاست، حقّه بازى و فریبکارى و نوعى پستى و فرومایگى نیست که انسانیّتِ انسان را لگدکوب و کرامت او را پایمال کند تا بتوان از هر راهى به اهداف پست آن رسید. در زیرکى و سیاستمدارى معاویه مطالب فراوانى گفته شده است، ولى على "ع" در مقابل این پندار نادرست چنین فرمود:

به خدا سوگند، معاویه از من زیرکتر نیست؛ او خیانتکار و تبهکار است [ نهج البلاغه، خطبه ى 200. ] و من خیانت و عهد شکنى را دوست ندارم.

نگاهى عمیق تر به حوادث و شواهد تاریخى، دوراندیشى امام را بخوبى روشن مى کند؛ بدین معنى که به زمینه هاى ایجاد خطر و بروز حوادث و دگرگونیهاى محتمل توجّه فراوانى داشته است و از روى آنها پرده برداشته و خطرات آنها را گوشزد کرده و براى جلوگیرى از آنها اقدامات لازم را نموده است؛ مثل کسى که خاکسترها را از روى جرقه هاى آتشى که در زیر آنها مدفون است به یک سو مى زند و آن را- پیش از آنکه به اطراف پراکنده و موجب آتش سوزى گردد- خاموش مى کند.

امام- طىّ نامه اى که به نماینده ى خود و استاندار مکّه، قُثَم بن عبّاس نوشته است- چنین مى فرماید:

...إنَّ عَیْنى بِالْمَغْرِبِ کَتَبَ اًّلَىَّ یُعْلِمُنى أنَّهُ وُجِّهَ اًّلَى الْمَوْسِمِ أُناسٌ مِنْ أهْلِ الشَّامِ... الَّذینَ یَلْتَمِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ، وَ یُطیعوُنَ الْمَخْلُوقَ فى مَعْصیَْة الْخالِقِ، وَ یَحْتَلِبُونَ الدُّنْیا دَرَّها بِالدّینِ... فَأقِمْ عَلى ما فى یَدَیْکَ قیامَ الْحازِمِ الصَّلیبِ... وَلا تَکُنْ عِنْدَ النَّعْمتاء بَطِراً، وَلاعِنْدَ الْبَأْساء فَشِلاً؛ [ محمد عبدُه، نهج البلاغه، شرح لغات دشوار و کلمات قصار |نامه ى 33|. ]

مأمور پنهانى من در مغرب به من نامه نوشته است تا مرا آگاه سازد که گروهى از اهالى شام... کسانى که به وسیله ى باطل حقّ را مى جویند و از مخلوق در معصیت خالق فرمانبردارى مى کنند و از راه دین مى خواهند به دنیا برسند- به مکّه اعزام شده اند... تو- با امکاناتى که در اختیار دارى- با کمال احتیاط و پایدارى، ایستادگى کن.... به هنگام روى آوردن نعمت خوش گذران و به هنگام سختى ها سست و ناتوان مباش.

مى بینیم که امام از حرکات دشمن غافل نیست و نمى گذارد که او پیش دستى کند؛ بلکه از او جلو افتاده خود را آماده دفاع و جلوگیرى از تبهکاریهاى او مى فرماید.

از جمله دلایل بیدارى سیاسى امام آن است که همراه با فرستادن جاسوس به سرزمین دشمن کارى مى کند که امروزه جنگ روانى نامیده مى شود که بعضى گمان مى کنند این گونه جنگها از نوآورى و ابداعات در عالم سیاست و از ابتکارات رهبران و سیاستمداران عصر حاضر است. صفحات تاریخ پُر است از نمونه هایى از نامه ها و پیامهایى که امام به گوشه و کنار کشور اسلامى خود نوشته و آنها را تشویق کرده است که آرا و اذهان عموم را آماده ى پذیرش نظریّات و دستوراتش کنند تا اگر خواست کارى را تثبیت کند و یا آن را تغییر دهد با مشکلى در ارتباط با نظریّات مردم مواجه نشود. هم چنین در کتب تاریخ نمونه هاى بسیارى از شعر شاعران مربوط به امام را مى بینیم که قصیده هایى در دوران گردش آسیاى جنگ و یا در زمان صلح سروده و به شرح اهداف و تبیین مواضع امام و ادّعاهاى دشمنانشان پرداخته اند و حقیقتى را که مخالفین به نیرنگ از آن دم زده اند روشن کرده و روح معنویّت را در سربازان دمیده و تذکّرات معنوى به آنان داده اند تا باز دارنده ى کسانى باشد که از راه باطل رفته و حق او را نادیده گرفته و بر او تجاوز کرده اند.

همان گونه که امام از اخبار مربوط به دشمن و معرّفى افکار خود و ترویج رفتار و برنامه هاى خود غافل نبود، در عین حال، هیچ گاه از پى گیرى عملکرد استانداران و نمایندگانش در شهرها و استانهاى مختلف نیز غفلت نمى کرد تا از خوش رفتارى آنان دربین مردم و پایبندى آنها نسبت به حدود وظایف و تکالیفشان یقین حاصل کند و بداند که پا را از محدوده ى سیاست عمومى مرسوم او بیرون نمى گذارند.

امام در نامه اى به مَصْقَلََْبن هُبَیْرَه استاندار و عاملش در اَرْدَشیر خُرَّه چنین مى نویسد:

... بَلَغَنى عَنْکَ أمْرٌ إنْ کُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أسْخَطْتَ اًّلهَکَ، وَ أغْضَبْتَ اًّمامَکَ أنَّکَ تَقْسِمُ فَىَْ الْمُسْلِمینَ- الَّذى حازَتْهُ رِماحُهُمْ وَ خُیُولُهُمْ وَ أُریقَتْ عَلَیْهِ دِماؤُهُمْ- فى مَنِ اعْتامَکَ مِنْ أعْرابِ قَوْمِکَ... فَلاتَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّکَ وَ لا تُصْلِحْ دُنْیاکَ بِمَحْقِ دینِکَ!

ألا وَ اِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنا مِنَ الْمُسْلِمینَ فى قِسْمَِْة هذَا الْفْىِْ سَواء یَرِدونَ عِنْدى عَلَیْهِ وَ یَصْدُرُونَ عَنْهُ؛ [ نهج البلاغه، نامه ى 43. ]

خبر کارى از تو به من رسیده که اگر چنان کرده باشى پروردگارت را به خشم آورده و امام خود را غضبناک ساخته اى و آن اینکه تو غنایم مسلمین را- که با نیزه ها و اسبانشان به دست آورده و در راه آن خونهایشان را ریخته اند- در بین خویشاوندان عربت- که اطرافت جمع شده اند- تقسیم کرده اى. هیچ گاه حقّ پروردگارت را سبک مشمار و دنیاى خود را با نابودى دینت، اصلاح و آباد مکن....

آگاه باش که حقّ مسلمانانى که نزد تو و نزد مایند در تقسیم این غنایم یکسان است. آنان که براى گرفتن نزد من مى آیند حقّ خود را مى گیرند و باز مى گردند.

تعقیب و پیگیرى امام از عمّال و نمایندگانش فقط مربوط به رفتار عمومى و وظایف استاندارى آنها نبود، بلکه برکارهاى شخصى آنان نیز نظارت مى کرد و با معیارى دقیق آنها را مى سنجید؛ زیرا آنان پیشوایانى بودند که مى باید رفتار و زندگى آنان سرمشق زندگى زیر دستانشان باشد.

خبردار شد که عثمان بن حُنَیْف نماینده و استاندار او در بصره بر سر سفره اى رنگین دعوت شده است که گروهى از ثروتمندان نیز در آنجا و بر سر آن سفره نشسته بوده اند. امام به او نوشت:

... یَا ابْنَ حُنَیْفٍ... إنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیَِْة أهْلِ الْبَصْرَِْ دَعْاکَ اِلى مَأْدُبْةٍ فَأسْرَعْتَ اًّلَیْها! تُسْتَطابُ لَکَ الاَْلْوانُ، وَ تُنْقَلُ اِلَیْکَ الْجِفانُ. وَ ما ظَنَنْتُ أنَّکَ تُجیبُ اِلى طَعامِ قَوْمٍ، عائِلُهُمْ مَجْفُوُّ، وَ غَنیُّهُمْ مَدْعُوُّ...

ألا وَ إنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إماماً یَقْتَدى بِهِ وَ یَسْتَضئُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ ألا وَإنَّ إمامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیْه، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ. ألا وَ اِنَّکُمْ لا تَقْدِروُنَ عَلى ذلِکَ، وَلکِنْ أعینُونى بِوَرَعٍ وَ اجْتِهادٍ وَ عِفَّةٍْ وَ سَدادٍ... لکِنْ هَیْهاتَ أنْ یَغْلِبَنى هَواىََ، وَیَقُودَنى جَشَعى اِلَى تَخَیُّرِ الاْ طْعِمَِْة! وَلَعَلَّ بِالْحِجازِ أوِ الْیَمامْةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِى الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ. َأبِیتُ مِبْطاناً وَ حَوْلى بُطُونٌ غَرْثى؟... َ أقْنَعُ مِنْ نَفْسى بأنْ یُقالَ: أمیرُالْمؤمنینَ وَ لا أشارِکُهُمْ فى مَکارِهِ الدَّهْرِ؟!...

فَاتَّقِ اللهَ یا ابْنَ حُنَیْفٍ، وَلْتَکْفُفْ أقْراصُکَ، لِیَکُونَ مِنَ النّارِ خَلاصُکَ؛ [ نهج البلاغه، نامه ى 45. ] اى پسر حُنیف!... مردى از جوانان بصره تو را به خوانى دعوت کرده و تو به سوى آن شتافته اى. بر سر آن سفره غذاهاى رنگارنگ برایت فراهم آمده و کاسه هاى بزرگ نزد تو چیده اند. گمان نمى کردم که تو پذیراى طعام مردمى باشى که تهى ستانشان مورد جفا و بى اعتنایى قرار گرفته و ثروتمندانشان دعوت شده باشند....

آگاه باش! هر پیروى، پیشوایى دارد که به او اقتدا کرده از پرتو دانشش روشنى مى گیرد. بدان که پیشوا و امام شما از دنیاى خود به دو جامه ى فرسوده و از غذاى آن به دو قرص نان بسنده نموده است. بدانید شما نمى توانید بدینگونه رفتار کنید. لکن مرا با پرهیزگارى و کوشش و خویشتن دارى و درستکارى و استوارى خود یارى دهید.... هرگز هوا و هوس بر من چیره نمى شود و گرسنگى مرا وادار نمى کند که غذاهاى گوناگون را برگزینم؛ در صورتى که شاید در حجاز و یا یمامه کسى باشد گِرده ى نانى هم امید نداشته و روى سیرى ندیده باشد. چگونه سیر بخوابم و در اطرافم شکمهاى گرسنه وجود داشته باشد؟ آیا بدین بسنده کنم که امیرمؤمنانم بخوانند؛ بى آنکه در دشواریهاى روزگار شریک آنان باشم؟...

پس تقواى خدا پیشه کن، اى پسر حُنَیْف! به همان نانهاى خودت بسنده کن تا از آتش دوزخ رهایى یابى.

این نامه ى امام درسى است در تربیتى اخلاقى و در اینکه چگونه حاکم باید سرمشق امّت خود باشد تا به او اقتدا کنند و از او پیروى نمایند.

واقعیّت این است که امام به هر صورت ممکن نمى گذاشت که استاندارانش هر کارى را که مى خواهند انجام دهند و هیچ برنامه و سرمشقى نداشته باشند و حدود تکالیفشان روشن و واضح نباشد و ندانند که چگونه در امور دنیا و دین حرکت کنند. در این مورد، بهترین دلیل- براى هر کسى که بخواهد مراجعه کند- همان دستورالعملش براى مالک اَشتر نخعى به هنگامى است که استاندارى مصر را به او واگذار کرد تا با برنامه و قوانینى که براى اداره امور و سرپرستى مردم وضع کرده است آشنا شود.

هر کس که به تحقیق و بررسى این دستورالعمل بپردازد مشاهده مى کند که این مطالب زاییده ى فکر سیاستمدارى نابغه است که برنامه اى کامل را- که شامل تمام جهات رشد انسانها در بخشهاى گوناگون اجتماعى و سیاسى است- وضع کرده است. این برنامه بر پایه ى کرامت و آزادگى استوار است که جز با کار و کوششى ثمربخش - که افراد را در انجام آن به صورت دست و اندیشه اى واحد و بر راهى یگانه در مسیر هدایت دین قرار مى دهد- حاصل نمى شود.

به شگفتى مى آییم؛ هنگامى که مى بینیم امام، در این دستورالعمل، اصول کلّى حکومت را به طور روشن و واضح مشخّص مى سازد؛ همان اصولى که مکاتب سیاسى براى رسیدن به آن در طول قرون طولانى به زمین خورده اند و هر یک مدّعى شده که تنها او به آن مرتبه رسیده است و دیگران نرسیده اند.

در عظمت و اهمیّت این عهدنامه همین بس که در آن بر وحدت و انسجام اجتماعى و سیاسى تمام افراد یک جامعه تأکید شده و بدون هیچ تفرقه و امتیازى همه مى توانند به ریسمان واحدى چنگ زنند و باوجود تمام اختلافات اجتماعى و فکرى و عقیدتى که دارند همه ى افراد یک کشور با یکدیگر مساوى و یکسان باشند؛ چنانکه عبارت عهدنامه در مورد مردم چنین است:

یا برادران دینى تواند و یا در آفرینش همنوعان تو. [ نهج البلاغه، نامه ى 53. ] /p>

و رعیّت:

طبقات و درجاتى اند که هر دسته از آنها جز به گروه دیگر اصلاح نمى شوند و از یکدیگر بى نیاز نیستند.

با وجود این عهدنامه مقرّر مى دارد که قاعده ى وسیع مردم- که انبوه ملّت را مى سازد- شایستگى آن دارد که مورد توجّه قرار گیرد؛ زیرا توده هاى مردم:

ستون دین و جمعیت مسلمانان و نیروى آماده ى پیکار در مقابل دشمنان اند.

لذا بر دولت لازم است که جانب آنها را رعایت کند و سطح زندگى عمومى را بخوبى و بزرگوارى در نظر گیرد تا شرافت و کرامت انسانى آنان محفوظ بماند.

هر فردى بر والى حقّى دارد؛ به اندازه اى که کارش سامان داشته باشد.

هم چنین، رعایت حال کسانى که بى چارهاند، مانند درماندگان، نیازمندان، بیکاران، بیماران و معلولین و امثال آنها، بر دولت لازم است و باید بخشى از بیت المال و در آمد خالصه ى اسلامى را به آنها اختصاص دهد.

 

بررسى تمام فرازهاى عهدنامه مالک اشتر به درازا مى کشد. همین یک تذکّر کافى است که آن عهدنامه چنان اصول و مبادى اوّلیّه ى حکومت را بیان کرده است که هم مناسب زمان خود بوده هم با جوامع جدیده ى امروز ما تناسب دارد. تمامى مشکلات و راه حلّ آنها را بازگو کرده و گرفتاریهاى روزمره ى زندگى انسانها را- که به مسائل روحى و اعتقادى و علمى و تربیتى و رفتار اجتماعى مربوط مى شود- تذکّر داده است و آنها را به جنبه هاى مادّى و اقتصادى از تجارت، صنعت، کشاورزى، ادارى، جهاد و رشد و پیشرفت مالى در زمینه هاى گوناگون بهره بردارى متّصل مى کند. اشکالى ندارد که چنین توان و قدرتى را- بلکه این احساس تازه و لطیف سیاسى که درد آشنایى امام را روشن مى کند تا براى هر دردى دارویى مناسب آماده سازد- براى امام ببینیم که مى خواهد پناهگاه کسانى باشد که او را شناخته از او راهنمایى مى گیرند؛ بى هیچ تفاوتى بین بزرگ و کوچک و حاکم و محکوم آنها. چه بسیار مواردى که خلفا از او نظر خواسته و با او مشورت کرده اند و امام نظر داده است.



موضوع :


هر انسانى سعى دارد تا از دیگران پیشى گیرد و امتیازاتى به دست آورد حس مسابقه و سرعت گرفتن ""تفوق طلبى"" یک احساس ظریف و زیباى روح آدمى است که عامل اصلى تحرک و تلاش است.

هر انسانى باید تلاش کند که از دیگران در علم و دانش و ارزشها سبقت گیرد، و نسبت به آنانکه از او برترند،پیشى گرفتند باید احساس محبت کند، و با خود بیاندیشد که چرا نتوانست چونان انسانهاى برتر و ممتاز به مراحل نهائى تکامل رسد که این غبطه خوردن است که بگوید:

اى کاش من هم مانند آزادگان و سرفرازان موفق بودم!! اما اگر این غریزه هدایت نشود انسان دچار حسادت مى گردد، و در حسادت انواع دشمنى ها شکل مى گیرد که مى گوید

چرا باید دیگران از من بهتر باشند؟

چرا باید دیگران پیشرفت کنند؟

خطرات حسادت

آفت حسادت اگر ریشه کن نگردد مى تواند سلامت جسم و روح انسان را تهدیدکند که امام رهنمود داد:

قال على علیه السلام:

و لا تحاسدوا فان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب

امام على علیه السلام فرمود:

"نسبت به یکدیگر حسادت نورزید که همانا حسد ایمان را نابود مى کند چونانکه آتش هیزم را"



موضوع :


 

پس از طرح اصل تعدیل و کنترل شهوت به یکى از راههاى مقابله اشاره مى کند و آن آخرت طلبى و توجه به بهشت جاویدان است.

8- قال على علیه السلام:

فمن اشتاق الى الجنه سلا عن الشهوات، و من اشفق من النار اجتنب المحرمات

امام على علیه السلام فرمود:

"کسى که مشتاق بهشت است از شهوات ناروا فاصله مى گیرد، و کسى که از آتش جهنم هراس دار از حرام الهى پرهیز مى کند"

 



موضوع :


یکى از راههاى درمان ترسیدن، تماس مستقیم یا دخالت کردن در همان کارى است که انسان از آن مى هراسد، باید نزدیک شد و از نظر کاربردى در عمل به مقابله پرداخت تا ترس زایل گردد. اگر از تاریکى مى ترسد، سعى کند در تاریکى راه برود، قدم بزند اگر از آب رودخانه یا دریا مى ترسد سعى کند با وسائل لازم در آنجاها شنا کند. وارد آب شود، و با عمق آبها آشنا گردد اگر مى ترسد کارى را خراب انجام دهد، به همان کار بپردازد، و بارها و بارها تمرین کند تا ترس و واهمه از جان او رخت بربندد.

5- قال على علیه السلام:

اذا هبت امرا فقع فیه فان شده توقیه اعظم مما تخاف منه امام على علیه السلام فرمود:

"هرگاه از چیزى مى ترسى، خود را در آن بیفکن که گاهى ترسیدن از آن چیز مهم تر از واقعیت خارجى است"

انسان باید بداند که قابلیتهاى وجودى او والاتر از انواع ترسهاست، چیزى نیست که قابل حل شدن نباشد، مشکلى نیست که آسان نگردد، و ترسى نیست که برطرف نشود

پس ترسیدن یکى از غرائز روان آدمى، و یکى از نعمتهاى الهى است که براى ارزیابى صحیح مسائل، و احتیاطهاى ضرورى در امور زندگى، لازم است، اما نباید در وجود آدمى طغیان کند و انسان را موجودى ترسو و کم جرات مبدل سازد.

نقش ترس از خدا

یکى دیگر از روشهاى مقابله با ترس، یاد خدا، و توجه به قدرت لایزال الهى است. که هرگونه ترسى را از دلها مى زداید، انسانى که تنها از خدا مى ترسد، از چیز دیگرى هراس ندارد.

6- قال على علیه السلام:

و کل رجاء الا رجاء الله تعالى فانه مدخول، و کل خوف محقق الا خوف الله فانه معلول

امام على علیه السلام فرمود:

"هر امیدى جز امید به پرودگار، بیهوده است، و هر ترس قطعى جز ترس از خدا نادرست است"



موضوع :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز