شبهه ى 1
در نهج البلاغه برخى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مورد اعتراض واقع شده اند و به آنان توهین و نسبت غصب خلافت داده شده است و از آنجا که تمام صحابه ى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم عادل مى باشند لذا به نظر نمى رسد که اینگونه خطبه ها از سخنان امیرالمومنین على بن ابى طالب علیه السلام بوده باشد. [ نقل از مقدمه ى شیخ محى الدین عبدالحمید بر شرح نهج البلاغه شیخ محمد عبده. ]
پاسخ:
چنانچه با دلیل و برهان قطعى فاسق بودن و حتى منافق بودن برخى از صحابه ثابت شود، این شبهه ساقط خواهد شد
پس مى گوئیم:
"صحبه" در لغت به معناى معاشرت است خواه کوتاه مدت باشد یا دراز مدت، خواه میان دو نفر مسلمان باشد یا میان کافر و مسلمان. "اسدالغابه تالیف ابن اثیر، ج 1 ص 3".
و تمام فرق اسلامى بر این نکته اتفاق نظر دارند که لفظ "صحابه" برحسب اصطلاح تمام کسانى را که اسلام آورده اند یا تظاهر به اسلام کرده اند، شامل مى گردد.
بسیارى از اهل سنت تمام صحابه را با همین معناى وسیع عادل مى دانند ولى دیگر فرق اسلامى این نظریه را قبول ندارند زیرا هیچ دلیلى بر عدالت تمام صحابه وجود ندارد بلکه در میان صحابه ى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم همچون یاران تمام پیامبران و دیگر ملل و اقوام، افرادى صالح و شایسته و افرادى فاسق و تبهکار و حتى منافق وجود داشته است و در قرآن کریم به هر سه گروه اشاره شده است و حتى یکى از سوره هاى قرآن به نام "منافقین" نام گذارى شده است. بنابراین اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به سه گروه "عادل، فاسق و منافق" تقسیم مى شوند. و نظریه عدالت تمام صحابه صحت ندارد زیرا:
اولا :
این نظریه برخلاف قرآن کریم است و با برخى از آیات قرآن در تعارض است و از باب نمونه و مثال سه مورد از آن را یادآورى مى کنیم:
مثال اول :
خداوند متعال در "سوره ى صف آیه ى 7" مى فرماید: "و من اظلم ممن افترى على الله الکذب و هو یدعى الى الاسلام و الله لا یهدى القوم الظالمین" "و چه کسى در جهان ستمگرتر از آن کس است که با وجود آنکه به سوى اسلام فراخوانده مى شود او بر خدا افترا و دروغ مى بندد؟ و خدا هیچ قوم ستمگرى را هدایت نخواهد کرد"
این آیه درباره ى عبدالله بن ابى سرح نازل شده "که بعدها از طرف عثمان والى مصر گردید" او همان کسى است که بر خدا افترا بست و پیامبر خونش را هدر ساخت و فرمود: کشتن او مباح است حتى اگر به پرده هاى کعبه چسبیده باشد. مولف سیره ى حلبیه "در باب فتح مکه" مى نویسد: عثمان او را در روز فتح مکه نزد رسول خدا آورد و برایش طلب امان کرد رسول خدا مدتى سکوت کرد تا شاید در این فاصله کسى او را بکشد- چنانکه خود آن حضرت بعدا بیان فرمود- ولى کسى به این کار اقدام نکرد و پیامبر مصلحت دانست که به او امان دهد".
مثال دوم :
خداوند متعال در سوره ى توبه "آیه هاى 77 -57" مى فرماید "و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن الصالحین- فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون- فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اختلفوا الله ما وعدوده و بما کانوا یکذبون" "و از آنان کسانى هستند که با خدا عهد کرده اند که اگر از کرم خویش به ما عطا کند، قطعا صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد- پس چون از فضل خویش به آنان بخشید بدان بخل ورزیدند و به حال اعراض رو برتافتند- در نتیجه به سزاى آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روى که دروغ مى گفتند در دلهایشان تا روزى که او را دیدار مى کنند- پیامدهاى نفاق را باقى گذارد".
این آیات اشاره به داستان ثعلبه است و از رسول خدا خواست تا از خداوند متعال بخواهد به او مالى عطا کند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به او فرمود: واى بر تو اى ثعلبه مال اندکى که شکرش را به جاى آورى، بهتر است از مال زیادى که طاقت شکرش را نداشته باشى. ثعلبه گفت: به خدائى که تو را مبعوث فرموده سوگند اگر خدا به من مال و ثروتى عطا کند، حتما حق هر صاحب حقى را به او خواهم پرداخت.
آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دعا کرد و خداوند به وى ثروت زیادى روزى فرمود و رفته رفته ثروتش بسیار زیاد شد و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زکات اموالش را طلب کرد ثعلبه بخل ورزید. و گفت زکات نوعى جزیه است و من مسلمانم و نباید جزیه بدهم و زکات مالش را نپرداخت.
پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ثعلبه زکات مالش را نزد ابوبکر فرستاد، لکن ابوبکر آن را نپذیرفت و در زمان عمر براى او فرستاد عمر نیز آن را نپذیرفت تا آن که ثعلبه در زمان عثمان به هلاکت رسید. [ تفسیر فتح القدیر شوکانى، ج 2، ص 185 و تفسیر ابن کثیر دمشقى ج 2 ص 273 و تفسیر خان ج 2 ص 125 و در حاشیه ى آن تفسیر بغوى و تفسیر طبرى ج 6 ص 131. ]
مثال سوم :
خداوند متعال در سوره ى سجده آیه ى 18 مى فرماید: "افمن کان مومنا کمن فاسقا لا یستوون" آیا کسى که مومن است همچون کسى است که نافرمان است؟ یکسان نیستند.
به اجماع مفسران و محدثان شیعه و اهل سنت مقصود از مومن در این آیه على بن ابى طالب علیه السلام است و مراد از فاسق، ولید بن عقبه است "البته همین ولید فاسق از طرف عثمان والى کوفه شد و سپس از طرف معاویه و یزید والى مدینه گردید" [ شواهد التنزیل حسکاتى حنفى ص 453 -445 و 626 -610. و مناقب مغازلى ص 324 و 370 و 371 و الکشاف زمحشرى ج 3 ص 514 و... ]
آیا مى شود عدالت تمام صحابه را پذیرا شویم و حال آنکه:
»»در مثال اول بیان شده که عبدالله بن ابى سرح بر خدا افترا زده و قصد تحریف کتاب خدا را داشته و او از تمام خلق ستمکارتر است و محال است که هدایت شود زیرا که خداوند گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد؟
موضوع :