سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 50605
  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 1
  • تعداد کل پست ها: 93
درباره
آرشیو مطالب
صفحات مجزا
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



 


محد بن فضل هاشمى گوید: بعد از وفات موسى بن جعفر علیه السلام به مدینه آمدم ، خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم ، به عنوان امام بر حضرت سلام کردم . آنچه نزد من بود (از امانات مردم ) به ایشان دادم و گفتم : من مى خواهم به بصره بروم و میدانى که خبر رحلت موسى بن جعفر به آنها رسیده است و آنها به شدت اختلاف دارند، مطمئن هستم که از من در مورد ادله امامت سؤ ال مى کنند، اى کاش چیزى از آن (معجزات ) را به من نشان دهى ؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: این مساءله بر من پوشیده نیست ، به دوستان ما در بصره و غیر بصره برسان که من نزد آنها خواهم آمد. ولا قوة الا بالله ، آنگاه تمامى آنچه از پیامبر صلى الله علیه وآله نزد امامان مى باشد که عبارت است از لباس و چوبدستى و اسلحه و دیگر اشیاء، به من نشان داد.
عرض کردم : شما کى مى آیید؟
حضرت فرمود: وقتى به بصره رسیدى ، سه روز بعد من به بصره خواهم آمد انشاء الله تعالى . محمد بن فضل به بصره آمد و خبر آمدن حضرت رضا علیه السلام را به مردم داد و اینکه حضرت سه روز دیگر وارد مى شود. در این میان مرد ناصبى بنام عمربن هذاب که خود را زاهد معرفى مى کرد، حضرت را تحقیر نموده و گفت : او جوانى است که اگر مسائل مشکل از او سؤ ال شود شاید درمانده و متحیر شود.
حضرت رضا علیه السلام بر سر موعد، سه روز بعد از آمدن من ، به بصره آمد و دستور داد تا رئیس نصارى و راءس الجالوت عالم یهود را همراه با همین عمربن هذاب براى مناظره بیاورند.
مجلسى آراستند که از شیعه و زیدیه و یهود و نصارى پر بود، وقتى مجلس آماده شد حضرت رضا علیه السلام وارد شده پس از سلام فرمود:
منم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب و پسر پیامبر صلى الله علیه و آله . من امروز صبح نماز را در مدینه با والى خواندم و او پس از نماز، نامه اى از خلیفه به من داد و قرار شد بیاید به منزل من و جواب نامه را در حضور من بنویسد و انشاءالله امروز عصر مى روم و به قرار خود عمل مى کنم .
سپس فرمود: شما را جمع کردم تا اشکالها و سؤ الهاى خود را از من بپرسید و من پاسخ دهم ، از علائم نبوت و امامت که آنها را جز نزد ما اهل البیت علیهما السلام نخواهید یافت . هر که مى خواهد سؤ ال کند که من آماده شنیدن و دادن جواب هستم . حاضرین گفتند: اى پسر پیامبر با این دلیل دیگر دلیلى نمى خواهیم و شما نزد ما راستگویى و خواستند بلند شوند. حضرت فرمود: متفرق نشوید. من شما را جمع کردم تا هر چه از آثار نبوت و نشانه هاى امامت که جز نزد ما خانواده نخواهید یافت بپرسید.
زودتر از همه آن مرد ناصبى عمر بن هذاب سخن را آغاز کرده و گفت : محمد بن فضل هاشمى از شما سخنانى نقل مى کند که عقل ما آنرا نمى پذیرد و قبول نمى کنیم . حضرت فرمود: چه سخنانى ؟ گفت : شما مى گوئید: من هر چه خداوند بر پیامبر اکرم (ص ) فرستاده مى دانم و به جمیع زبانها و لغتها آگاهم .
حضرت فرمود: آرى چنین است ، هر چه مى خواهید بپرسید.
عمر بن هذاب گفت : اولا همین آگاهى و علم خود را به لغات (زبانهاى گوناگون ) ثابت کنید، در مجلس ما افراد رومى و هندى و فارسى هستند، با آنها به زبان خودشان صحبت کنید. حضرت فرمود: بسم الله ، هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود، آنگاه حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه اى که اهل مجلس حیران شده و همگى اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت مى کند.
آنگاه به آن مرد ناصبى فرمود: اکنون به تو خبر میدهم که در این روزها به خون یکى از بستگان مبتلا شده و مرتکب قتل مى شوى .
مرد ناصبى گفت : این خبر را از شما باور نمى کنم چون علم غیب مخصوص خداوند است . حضرت فرمود: آیا خداوند نفرموده : است : ((عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول ؛ خداوند آگاه به غیب است و او هیچکس را بر غیب آگاه نمى کند مگر کسى که بپسندد چون پیامبر.))
بدان که پیامبر اکرم (ص ) مورد رضاى خداست و ما هم وارثهاى او مى باشیم ، که نسبت به وقایع گذشته و آینده تا قیامت آگاه هستیم .
من آنچه به تو خبر دادم تا پنج روز دیگر واقع خواهد شد. اگر چنین نشد من دروغگو و افترا زننده هستم و اگر واقعیت داشت بدان که تو بر خدا و رسول او انکار کرده اى . و علامت دیگر آنکه به زودى مبتلا به کورى مى شوى و هیچ چیز نمى بینى ، نه کوهى ، نه دشتى ، و این خبر تا چند روز انجام مى شود، و همچنین قسم دروغى خواهى خورد و به مرض برص ‍ مبتلا مى گردى .
محمد بن فضل و عده اى دیگر گفتند: به خدا قسم هر چه حضرت رضا علیه السلام فرموده بود در آن ماه به او رسید و مبتلا به قتل و کورى و برص ‍ شد. به او گفتند: حضرت رضا راست گفت یا دروغ ؟ پاسخ داد: به خدا سوگند همان وقت که حضرت خبر داد مى دانستم که واقعیت خواهد داشت ولى من مقاومت و لجبازى مى کردم .


موضوع :


 


ابن عباس گوید: روزى عمر بن خطاب به امیرالمؤمنین (با اعتراض ) گفت : گفت : اى ابا الحسن وقتى از تو سوالى مى کنند چرا شما در نظر دادن شتاب مى کنى ؟ (یعنى چرا با درنگ و تفکر پاسخ نمى دهى ) حضرت على علیه السلام در پاسخ او، دست خود را باز کرده فرمود: این چند تاست ؟ عمر گفت : پنج تا، فرمود: چرا در نظر دادن عجله کردى ؟ عمر گفت : این مساءله (جزیى ) بر من پوشیده نیست (یعنى نیاز به درنگ ندارد) حضرت فرمود: من در امورى که بر من پوشیده نیست پر شتاب ترم (یعنى علوم در نزد من همچون این مساله ساده است و نیاز به درنگ و تفکر ندارد)!
آرى چگونه چنین نباشد در حالیکه علماى اسلام اعم از شیعه و اهل سنت روایت کرده اند که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمود: ((انا مدینه العلم و على بابها)).
درست این سخن گفت پیغمبر است منم شهر علم و علیم در است


موضوع :


 

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سلمان فارسى گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
علم منایا (تاریخ و کیفیت نابودى افراد) و علم بلایا (بلاهائى که بر افراد یا جوامع نازل مى شود) و علم وصایا (سفارشهاى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله ) و علم انساب (پدر و مادر و اجداد هر کسى ) و همچنین فصل الخطاب (داوریها یا حقایق ) و میلاد اسلام و کفر (تاریخ مسلمان و کفار) نزد من است .
منم آن صاحب میسم (میسم وسیله اى است آهنى که حیوان را با آن علامت مى گذارند و گویا منظور حضرت این است که ولایت حضرت ، علامت ایمان و انکار آن علامت کفر است ، و شاید هم این معنى در آخرت به صورت محسوس در چهره افراد ظاهر گردد)
منم آن فاروق اکبر (جداکننده بزرگ حق از باطل ) و دولت دولتها، از من بپرسید از تمامى حوادثى که تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست و از هر آنچه قبل از من انجام گرفته و از آنچه اکنون در زمان من واقع مى گردد تا آنگاه که خداوند عبادت مى شود.
و چون از حضرتش در مورد علم پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله سؤ ال شد فرمود: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به تمامى آنچه پیامبران مى دانستند و به هر آنچه بوده و هست را تا قیامت عالم بود، سپس فرمود:
سوگند به آنکه جانم به دست اوست من مى دانم علم پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را و آنچه بوده و آنچه هست میان من تا
قیامت


موضوع :


 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى حضرت موسى علیه السلام از نزد خضر برگشت و آن حوادث عجیب مثل سوراخ کردن کشتى و تعمیر دیوار و کشتن آن نوجوان به وقوع پیوست ،
برادر او هارون از موسى در مورد دانش خضر پرسید.
حضرت موسى علیه السلام فرمود: این امر، دانشى است که نداشتن آن ضرر ندارد ولى حادثه اى عجیب تر روى داد! هارون پرسید: چه حادثه اى ؟ حضرت موسى علیه السلام گفت :
من و خضر کنار دریا ایستاده بودیم که پرنده اى شبیه به چلچله ظاهر شد، با منقار خود قطره اى آب برداشت و به طرف مشرق پرتاب کرد! بار دوم قطره اى دیگر برداشت و آن را به طرف مغرب انداخت ، بار سوم آن را به طرف جنوب و بار چهارم به طرف شمال پرتاب کرد! و در دفعه پنجم به طرف آسمان و دفعه ششم به خشکى و دفعه هفتم به دریا انداخت و سپس ‍ پرکشید و پرواز کرد.
ما دو نفر حیرت زده ماندیم و سر این کار را نفهمیدیم تا اینکه خداوند فرشته اى را به صورت آدمى فرستاد و به ما گفت :
چرا شما را متحیر مى بینم ؟ گفتیم : در کار این پرنده متحیریم ، گفت : منظور او را نمى دانید؟ گفتیم : خدا بهتر مى داند، گفت : این پرنده با عملش ‍ مى گوید: به حق آنکه شرق و غرب زمین را آفرید و آسمان را بر پا داشت و زمین را به حرکت آورد و بگستراند، بطور قطع خداوند در آخر الزمان پیامبرى را خواهد فرستاد که نامش محمد صلى الله علیه وآله است ، او را وصیى است بنام على علیه السلام که علم شما دو نفر روى هم در مقابل دانش آن دو همانند این قطره است در مقابل اى دریا!!


موضوع :


 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
وقتى حضرت موسى علیه السلام از نزد خضر برگشت و آن حوادث عجیب مثل سوراخ کردن کشتى و تعمیر دیوار و کشتن آن نوجوان به وقوع پیوست ،
برادر او هارون از موسى در مورد دانش خضر پرسید.
حضرت موسى علیه السلام فرمود: این امر، دانشى است که نداشتن آن ضرر ندارد ولى حادثه اى عجیب تر روى داد! هارون پرسید: چه حادثه اى ؟ حضرت موسى علیه السلام گفت :
من و خضر کنار دریا ایستاده بودیم که پرنده اى شبیه به چلچله ظاهر شد، با منقار خود قطره اى آب برداشت و به طرف مشرق پرتاب کرد! بار دوم قطره اى دیگر برداشت و آن را به طرف مغرب انداخت ، بار سوم آن را به طرف جنوب و بار چهارم به طرف شمال پرتاب کرد! و در دفعه پنجم به طرف آسمان و دفعه ششم به خشکى و دفعه هفتم به دریا انداخت و سپس ‍ پرکشید و پرواز کرد.
ما دو نفر حیرت زده ماندیم و سر این کار را نفهمیدیم تا اینکه خداوند فرشته اى را به صورت آدمى فرستاد و به ما گفت :
چرا شما را متحیر مى بینم ؟ گفتیم : در کار این پرنده متحیریم ، گفت : منظور او را نمى دانید؟ گفتیم : خدا بهتر مى داند، گفت : این پرنده با عملش ‍ مى گوید: به حق آنکه شرق و غرب زمین را آفرید و آسمان را بر پا داشت و زمین را به حرکت آورد و بگستراند، بطور قطع خداوند در آخر الزمان پیامبرى را خواهد فرستاد که نامش محمد صلى الله علیه وآله است ، او را وصیى است بنام على علیه السلام که علم شما دو نفر روى هم در مقابل دانش آن دو همانند این قطره است در مقابل اى دریا!!


موضوع :


<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز