از آنجا که برخى از خطبه ها و سخنان قصار موجود در نهج البلاغه به دیگران نیز نسبت داده شده است از آن جمله: "حکمت 289" "کان لى فیما مضى اخ فى الله، و کان یعظمه فى عینى صغر الدنیا فى عینه..." [ نهج البلاغه،ص 555 و ص 332. ]
که از ابن المقفع [ [ عبدالله بن المقفع: ادیب مشهور، او ایرانى الاصل و مجوسى بوده و توسط عیسى بن على "عموى منصور خلیفه ى عباسى" اسلام آورد و نامش را از "روزبه" به عبدالله تغییر داد، او چندین کتاب به زبان عربى تالیف کرده، از جمله: "الدره الیتیمه فى طاعه الملوک" و "الادب الصغیر" و "الادب الکبیر" و در کتابش "حکمت 289" "کان لى فیما مضى اخ..." را بدون نسبت دادن آن به امیرالمومنین علیه السلام ذکر کرده است و کتاب "کلیله و دمنه" را به زبان عربى ترجمه کرده است. و گفته شده که این کتاب تالیف خود او است. او در سال 143 هجرى در بصره به فرمان منصور "خلیفه ى عباسى" توسط سفیان بن معاویه بن المهلب- امیر بصره به قتل رسید. ] ] نیز نقل شده است.
و همچنین "خطبه ى 203" "ایها الناس انما الدنیا دار مجاز..." [ نهج البلاغه، ص 555 و ص 332. ] که از سحبان بن وائل [ سحبان وائل: یکى از سخنوران و خطیبان مشهور که در زمان معاویه در دمشق مى زیسته. ] نیز روایت شده است بنابراین به نظر نمى رسد که تمام نهج البلاغه سخنان آنحضرت بوده باش، به ویژه آنکه بسیارى از این خطبه ها در کتابهاى مشهور ادبیات عرب یافت نمى شود [ ترجمه ى "على بن ابى طالب" تالیف احمد زکى صفوت. ص 122. ]
پاسخ:
"... مردم در اینکه مقصود امیرالمومنین علیه السلام از این برادر کیست؟ اختلاف کرده اند و سپس چندین احتمال را نقل کرده است و این خود دلیل آنست که انتساب این خسنان به امیرالمومنین علیه السلام مسلم بوده و شهرت داشته است و اگر این سخنان به ابن المقفع نیز نسبت داده شده بود ابن ابى الحدید همچون دیگر موارد اختلاف، آن را بیان مى کرد.
و شاید به علت شهرت انتساب این سخنان به امیرالمومنین علیه السلام و یا امام حسن علیه السلام ابن المقفع آن را در کتابش بدون انتساب نقل کرده و یا اینکه آن را با نسبت نقل کرده ولى دستهاى امین در چاپ کتابهاى گذشتگان آن را حذف کرده است.
و رابعا: سخنان امیرالمومنین علیه السلام آنچنان میان مردم شهرت داشت که سخنرانان و خطیبان آنها را در خطبه هاى خود مى خواندند و یا به بخشى از آن اکتفا مى کردند و به علت تقیه یا غفلت یا به جهت دیگرى نامى از آن حضرت نمى بردند.
شیخ محمد على دیوز یکى از اساتید "معهد "کالج" الحیاه" در الجزائر که خود او از فرقه ى "اباضیه" مى باشد در کتاب "تاریخ المغرب الکبیر، ج 3 ص 588" به نقل از ابن الصغیر مى گوید: "دولتمردان اباضى در "دولت رستمى" به تمام مذاهب و فرق آزادى کامل داده بودند و از آنجا که آنان محبت زیادى به على بن ابى طالب داشتند و از آن حضرت بسیار تجلیل مى کردند و از فصاحت و بلاغت گفته هایش در شگفت بودند و لذا واعظان و خطیبان جمعه و جماعات بر فراز منابر خطبه هاى آن حضرت را مى خواندند...".
بنابراین اگر ابن المقفع هم بخشى از سخنان آن حضرت را در کتابش آورده به همین دلیل بوده که از فصاحت و بلاغت و محتواى عالى آن در شگفت بوده به ویژه آنکه در اوائل کتاب "الادب الصغیر" خود گفته "... و قد وضعت فى هذا الکتاب من کلام الناس المحفوظ حروفا فیها عون علی عماره القلوب و صقالها...": [ به نقل از "مدارک نهج البلاغه، ص 268". ]
یعنى: من در این کتاب از سخنانى که مردم آن را از حفظ دارند "نزد مردم محفوظ مانده" کلماتى را آورده ام که مایه ى زنده شدن دلها و صیقلى شدن و شفافیت قلبها است.
سخن استاد محمد على کرد على نیز گواه دیگرى بر این مدعا است، وى در کتاب "امراء البیان، ج 1، ص 10" مى گوید: "ان ابن المقفع تخرج فى البلاغه یخطب على بن ابى طالب" ابن مقفع بلاغت را از خطبه هاى على بن ابى طالب آموخته است. بنابراین، این شبهه درباره ى "حکمت 289" نیز ناتمام است. و در پاسخ به شبهه ى انتساب "خطبه ى 203" به سحبان بن وائل، مى گوئیم:
اولا: اهل فن مى دانند که سخنان سحبان بن وائل از نظر محتوى و عبارات در این حد نیست و اگر شنیده شده که او این خطبه را مى خوانده دلیل آن نیست که سروده ى خود او است.
و ثانیا: بزرگان محدثین قبل از سید رضى رحمه الله نیز این خطبه را از امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده اند مانند:
شیخ صدوق رحمه الله در "الامالى، ص 132، مجلس 23".
و همچنین در"عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 298".
و شیخ مفید رحمه الله در "الارشاد، ص 139".
و شیخ طبرسى رحمه الله در "مشکاه الانوار، ص 243".
و شیخ ورام رحمه الله در "مجموعه ورام، ص 66".
بنابراین هیچگونه شک و شبهه اى در انتساب تمام نهج البلاغه به امیرالمومنین علیه السلام وجود ندارد. مطالب ارزنده و محتواى عالى و شیوه ى سخن گفتن، خود بهترین سند زنده ایست بر صحت استناد به آن حضرت.
اولا: به هیچ وجه نمى توان گفت که سید رضى رحمه الله بدون آنکه سند معتبرى داشته باشد، این سخنان را به على بن ابى طالب علیه السلام نسبت داده است.
و ثانیا: برخى از مولفان نیز این سخنان را به ابن المقفع نسبت نداده اند بلکه ابن قتیبه در "عیون الاخبار ج 2 ص 355" با سند خود آن را با اندکى تفاوت در الفاظ از امام حسن مجتبى علیه السلام نقل کرده است و همچنین ابن شعبه ى حرانى در "تحف العقول ص 234" آن را با کمى تفاوت به امام حسن علیه السلام نسبت داده است، خطیب بغدادى نیز در "تاریخ بغداد، ج 12، ص 315" به سند خود آن را از حسن بن على علیه السلام نقل کرده است.
ولى زمخشرى در "ربیع الابرار، ج 1 باب الخیر و الصلاح" آن را از امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده است. در هر حال خواه این سخنان حسن بن على علیه السلام باشد یا سخنان پدر بزرگوارش از یک سرچشمه ى زلال اقتباس شده و ابن المقفع توان چنین سخن گفتن را ندارد.
ناگفته نماند: ابن میثم بحرانى در شرح نهج البلاغه خود "ج 5 ص 389" گفته است این کلام را ابن المقفع از حسن بن على علیه السلام نقل کرده است.
و ثالثا: ابن ابى الحدید معتزلى نیز در شرح "نهج البلاغه، ج 19 ص 183" این سخنان را به امیرالمومنین علیه السلام نسبت داده و گفته:
موضوع :