سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 51521
  • بازدید امروز: 2
  • بازدید دیروز: 20
  • تعداد کل پست ها: 93
درباره
آرشیو مطالب
صفحات مجزا
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



تعریف سفر

فرهنگ نامه‏ها از سفر تعریف‏هاى مشابهى ارائه داده‏اند. در فرهنگ معین آمده است:

سفر، در لغت به معناى بیرون آمدن از شهر خود و به محل دیگر رفتن است، نیز به معناى قطع مسافت و راهى که از مکانى به مکان دور طى مى‏کند، آمده است‏(2).

فرهنگ‏هاى عربى، سفر را کشف حجاب و کنار زدن پرده، معنا کرده‏اند، حجاب‏هایى که معمولا از جنس اعیان و اشیاى خارجى است.

راغب اصفهانى مى‏نویسد:

سفر العمامة عن الرأس، و الخمار عن الوجه.

عمامه را از سر، و نقاب را از صورت، کنار زد.

البته سفر به معناى کتاب آمده است که جمع آن، اسفار است. از تعریف‏هاى لغوى و فرهنگ نامه‏اى که بگذریم، آن چه ما را به مقصود نزدیک‏تر مى‏کند،

ماهیت سفر در منظر عالمان اخلاق و تربیت است. مرحوم فیض کاشانى، که از بزرگ‏ترین دانشمندان شیعى و آگاهان علم اخلاق است، در اثر مهم خود، المحجة البیضاء، سفر را این‏گونه مى‏ستاید:

از رهگذر سفر، آدمى از آن چه مى‏هراسد، رهایى مى‏یابد و به آن چه میل دارد، نایل مى‏شود(3).

این ویژگى براى مسافرت، نکته مهمى است که مرحوم فیض کاشانى بدان اشاره مى‏کند. بر این اساس، سفر، بازگیرنده و بازدهنده است، هراس و اضطراب را از مسافر باز مى‏ستاند و در جاى آن، محبوب و مطلوب‏هاى وى را مى‏نشاند.

سفر به انسان مى‏آموزد که چگونه از امور ناهنجار و ناخوشایند بپرهیزد و آن چه را مایه کمال و خرسندى است، جایگزین کند.

نمونه‏هایى از ثمرات سفر

پاى از خانه و وطن بیرون گذاردن، آثار و فواید بى‏شمارى دارد که اگر انگیزه‏هاى معنوى و خیر و صلاح، مبدأ آن باشد، همه آن فواید، صد چندان خواهد شد. این رخداد، که هر از گاهى در زندگى انسان‏ها روى مى‏دهد، آن چنان مؤثر و معنویت‏زا است که قرآن کریم، بارها و بارها بدان سفارش کرده است. نگریستن به نشانه‏هاى الهى و تدبر در فرجام اقوام و ملت‏هاى گوناگون، از جمله برکاتى است که به فرموده قرآن، بر سفر و سیر مترتب مى‏شود. سه نمونه از این آیات، ذکر مى‏شود:

قل سیروا فى الأرض ثم انظروا کیف کان عاقبة المکذبین‏(4).

بگو: در زمین سیر کنید؛ سپس بنگرید عاقبت کسانى که (آیات ما را) تکذیب کردند.

قل سیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبة المجرمین(5).

بگو: زمین را بپیمایید؛ پس بنگرید فرجام کسانى را که بزهکار بودند.

أفلم یسیروا فى الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم‏(6).

آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا بنگرند عاقبت و پایان کار پیشینیان را.

جز آن چه قرآن، از فواید سفر بدان اشاره کرده است، در روایات و سنت اسلامى و شیعى، بهره‏هاى دیگرى نیز به سفر نسبت داده شده است که شمارى از آن‏ها بدین قرار است:

1- شادابى تن و روح‏

تجربه و آموزه‏هاى عملى ثابت کرده‏اند که سفر، نقش مثبتى در تندرستى و بهداشت روانى انسان دارد. شاید این اثر جسمى و روانى از آن رو باشد که با تغییر آب و هوا و پا نهادن به دنیاهاى جدید، روح آدمى به وجد و سرور مى‏آید و همین فرحناکى، در سلامت جسم نیز اثر مى‏گذارد. به هر رو، پیامبر عظیم‏الشأن اسلام (صلى‏الله‏علیه‏وآله) به صراحت فرموده‏اند:

سافروا تصحوا(7).

سفر کنید، تا صحت یابید.

2- رشد عقلانى‏

از فواید غیر قابل انکار سفر، رشد و بالندگى عقل انسان است. این بدان علت است که مسافران در طى سفر با شگفتى‏هاى طبیعت، اندیشه‏هاى گوناگون و برجستگى‏ها و کاستى‏هاى ملت‏هاى مختلف آشنا مى‏شوند. این آشنایى، بیش از مطالعه و از نظر گذراندن اوراق کتاب‏هاى قطور، انسان را در رشد و بلوغ فکرى کمک مى‏رساند. رسول گرامى اسلام (صلى‏الله‏علیه‏وآله) به زیبایى تمام، این ره‏آورد مهم سفر را باز گفته‏اند:

سافروا، فانکم ان لم تغنموا مالا أفدتم عقلا(8).

سفر کنید، همانا اگر در سفر، مالى به چنگ نیاورید، به حتم، اندیشه شما فزونى خواهد گرفت.

3- عبرت اندوزى‏

سفر، انسان را با سرنوشت و آثار برجاى مانده از پیشینیان آشنا مى‏کند و این آشنایى، خود بزرگ‏ترین آموزگار بشرى است. در واقع، سفر نوعى مطالعه و تامل در حالات و رفتار کسانى است که تاریخ، سرنوشت و فرجام آنان را براى ما باز گفته است. این همان درس بزرگى است که قرآن چندین بار بدان اشاره کرده است:

أفلم یسیروا فى الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم و لدار الآخرة خیر للذین اتقوا أفلا تعقلون(9).

آیا آنان در زمین سیر نکردند تا بنگرند عاقبت پیشینیان را، و همانا خانه آخرت بهتر است براى کسانى که مى‏پرهیزند. آیا نمى‏اندیشید؟

و به قول شاعر:
هر که نامخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

 



موضوع :


این حکایت، سرگذشت تشرف یکى از اهالى نجف اشرف است که فردى معمولى وبقالى عادى، اما وارسته وپرهیزکار مى باشد.

یکى از بزرگان حوزه علمیه نجف که خود گزارش گر این داستان است گوید: در حدود سال هزار ودویست وهفتاد وپنج هجرى، برى تحصیل علوم دینى رهسپار نجف شدم. وقتى در آنجا اقامت گزیدم از مردمان عالم وصاحب نظر وبرخى پارسایان اهل دیانت، پیوسته ماجرى شخصى را مى شنیدم که به دیدار مولایمان امام منتظر سلام الله علیه توفیق یافته وبه محضر آن بزرگوار شرفیاب گردیده است. من در جستجوى آن شخص بر آمدم تا آن که او را شناختم. وقتى با وى آشنا شدم، او را مردى شایسته ودرستکار یافتم. اهل تقوا ودیانت بود. به همین خاطر، اشتیاق فراوانى داشتم که ساعتى در گوشه خلوتى، با او بنشینم تا داستان تشرفش به حضور صاحب الزمان علیه السلام را سوال کنم، واز زبان خودش بشنوم که چگونه به دیدار مولایمان حضرت حجت روحى فداه نائل شده است. از این رو مکرر به نزدش مى رفتم. با او سلام واحوالپرسى مى کردم. گاهى چیزى مى خریدم تا به بهانه خرید، بیشتر با وى مانوس گردم. کم کم آشنائى ما بیشتر شد تا آن که دوستى ومودتى بین ما پدید آمد، وتمام اینها را مقدمه قرار دادم تا بالاخره گزارش شرفیابیش را به خدمت مولا بگیرم. خبرى که بسیار مایل بودم از خود او دریافت نمایم ومى خواستم جریان تشرفش را مستقیما از دو لب خودش بشنوم. مدتى بدین منوال گذشت، تا آن که در یک شب چهارشنبه تصمیم گرفتم برى انجام اعمال مسجد سهله، بدان مکان مقدس مشرف شوم ونماز ودعاهى مربوط به مقامات شریفه آنجا را به جا آورم. هنگامى که جلوى مسجد رسیدم، همان شخص مورد نظر را دیدم. فرصت را غنیمت شمردم واز او خواستم آن شب را با من بماند. وى نیز خواهشم را پذیرفت. از همان جا همراه هم بودیم تا آن که اعمال مربوط به مسجد سهله را انجام دادیم. وقتى از نماز ودعاهى آنجا فراغت یافتیم، طبق روش مرسوم در آن زمان، به طرف مسجد کوفه راه افتادیم، زیرا قسمت عمده ساختمانهى جدید مسجد سهله هنوز تاسیس نشده بود وخادمان وامکانات لازم را نداشت. چون به مسجد اعظم کوفه رسیدیم، نخست جایى برى ماندن تدارک دیدیم، سپس بعضى از اعمال را که مخصوص آن مکان شریف بود به جا آوردیم. آن گاه من درباره تشرف او به محضر امام عصر علیه السلام پرسیدم، واز وى ملتمسانه خواستم که قصه شرفیابیش را به حضور ولى الله الاعظم، حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بطور مفصل برایم شرح دهد. او نیز با کمال محبت، تقاضایم را اجابت نمود، وسر گذشتش را چنانکه نقل به معنى شد، تعریف کرد.

این قضیه را دانشمند عالى مقام شیعى، مرحوم محدث نورى در رساله جنه الماوى به سند یکى از شاگردان بزرگوار مرحوم شیخ انصارى اعلى الله مقامه نقل کرده است.

این ماجرا ودهها حکایت دیگر نظیر آن، که در کتابهى اهل دانش وصداقت آمده، یا از زبان اهل بصیرت ومعرفت نقل شده، گواه روشن ودلیل استوارى است بر وجود مقدس امام دوازدهم، خاتم الاوصیاء، حضرت مهدى علیه السلام ولطف ومحبت وبزرگوارى او نسبت به دوستان وشیعیانش. آرى، او هست، گر چه از دیده ها پنهان است. او ما را مى بیند واز اعمال وافکارمان با خبر است، گر چه ما از دیدارش محرومیم. اما آنچه برى هر مسلمان، بلکه برى هر انسان آگاه، وظیفه مسلم است، شناخت آن بزرگوار واعتقاد به امامت وولایت حضرتش مى باشد. اکنون برى معرفت به مقام والى آخرین جانشین پیامبر اسلام وآشنایى با زندگى آن حضرت، نخست مطالبى درباره حالات مادر ارجمندش خاطر نشان مى سازیم، سپس داستان ولادت وحوادث دوران امامتش را شرح مى دهیم وسرانجام با بیان خلاصه ى از وظایف شیعه در زمان غیبت، سخن را به پایان مى بریم.

 



موضوع :


قال الجواد علیه السلام: (إنَّ الإمام بعدی ابنی، أمره أمری وقوله قولی، وطاعته طاعتی. والإمام بعده ابنه الحسن علیه السلام أمره أمر أبیه وقوله قول أبیه)، ثمّ سکت، فقیل له: یا بن رسول الله صلَّى الله علیه وآله وسلَّم، ومن الإمام بعد الحسن علیه السلام؟ فبکى بکاءً شدیداً ثمّ قال: (إنَّ من بعد الحسن علیه السلام ابنه القائم علیه السلام بالحقّ، المنتظر)، فقیل: یا بن رسول الله صلَّى الله علیه وآله وسلَّم، ولِمَ سُمّی بالقائم علیه السلام؟ قال: (لأنَّه یقوم بعد موت ذکره، وارتداد أکثر القائلین بإمامته). فقیل: ولِمَ سُمّی بالمنتظر؟ قال: (لأنَّ له غیبة یطول أمدها فینتظر خروجه المخلصون وینکره المرتابون، ویستهزئ بذکره الجاحدون، ویکذب فیه الوقّاتون، ویهلک فیه المستعجلون وینجو فیه المسلّمون).

حضرت امام جواد علیه السلام فرمود: همانا امام پس از من فرزند من است امر او امر من وگفتار او گفتار من واطاعت او طاعت من می باشد وامام بعد از او فرزندش حسن علیه السلام است امر او امر پدرش وگفتار او گفتار پدرش وطاعت او طاعت پدرش می باشد (سپس امام علیه السلام) سکوت فرمود: عرض شد: یا بن رسول الله صلَّى الله علیه وآله وسلَّم امام بعد از حسن علیه السلام کیست؟ حضر به شدت گریستند وفرمود، همانا پس از حسن علیه السلام فرزندش قائم علیه السلام بر حق تو است که انتظار ظهورش می برند. عرض کردند: یا بن رسول الله صلَّى الله علیه وآله وسلَّم چرا به ایشان قائم علیه السلام نام داده شد؟ فرمودژ زیرا او پسر فراموش شدن یادش وبرگشتن بیشتر از افرادی که قائل به امامتش بودند برمی گردد. عرض شد: چرا منتظرش نامند؟ فرمود: چون غیبت طولانی دارد اخلاصمندان انتظار ظهورش می برند ومردم شاک ومردد او را انکار می کنند ومنکران چون نامش برده شود مسخره نمایند ووقت گذاران دروغ گویند وکسانی که شتاب در ظهورش بخرج دهند هلاک شوند وکسانی که تسلیم حکم خدایند سالم مانند.

 



موضوع :


قال أبو عبد الله علیه السلام: (یکون شیعتنا فی دولة القائم علیه السلام سنام الأرض وحکّامها یعطى کلّ رجل منهم قوّة أربعین رجلاً)، وقال أبو جعفر علیه السلام: (اُلقی الرعب فی قلوب شیعتنا من عدوّنا، فإذا وقع أمرنا وخرج مهدینا کان أحدهم أجرئ من اللیث وأمضى من السنان، یطأ عدوّنا بقدامیه ویقتله بکفّیه...) الخبر.

امام صادق علیه السلام فرمود: شیعیان ما در دولت قائم علیه السلام صاحبان مقامات بلند وحاکمان زمین باشند بهر یک نیروی چهل مرده داده می شود. حضرت امام باقر علیه السلام فرمود، ترس دشمنان بر دل شیعیان ما افکنده می شود چون حکومت ما فرا رسد ومهدی ما علیه السلام خروج کند هر فرد شیعة با جرئت تر از شیر ونافذتر از نیزه گردد دشمنان ما را لگدکوب کند وبا دست خود آنها را بکشد.

 



موضوع :


مله تم ،روستایی از توابع استان کهگیلویه و بویر احمد و در حدود 30 کیلومتری شهرستان باشت قرار دارد .این روستا دارای مناطق بکر و دیدنی میباشد ومخصوصا در اواخر زمستان و فصل بهار ، این روستا خوش آب و هوا و دیدنی است ... کسانی که دوست دارند در فصل بهار گردشگری کنند ، حتما از این روستا دیدن فرمایید.....



موضوع :


<   <<   16   17   18   19      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز