سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 51315
  • بازدید امروز: 39
  • بازدید دیروز: 10
  • تعداد کل پست ها: 93
درباره
آرشیو مطالب
صفحات مجزا
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی




حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به خدا سوگند، اگر بخواهم هر کدام از شما را به تمامى کارهایتان و رفت و آمدتان خبر دهم ، خواهم داد ولى مى ترسم که به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله درباره من کافر شوید.
بدانید که من این اخبار را به عده اى که از این نظر مصون هستند خواهم داد.
و سوگند به آن خدائى که پیامبر صلى الله علیه وآله را به حق به پیامبرى برگزید و از میان مردم انتخاب کرد، من جز سخن راست نمى گویم ، تمامى اینها را او (پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله ) به من سپرده است ، جایگاه هلاکت هر هلاک شونده و نجات هر نجات یابنده و به سرانجام این امر و (خلاصه ) هیچ مساءله اى نماند که بر سرم بگذرد مگر اینکه در گوش من نهاد و به من تعلیم نمود.
اى مردم : به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتى تشویق نمى کنم مگر اینکه خودم به آن سبقت مى گیرم و از هیچ معصیتى شما را دور نمى کنم مگر اینکه خودم زودتر از شما از آن دورى مى کنم
و در روایت دیگرى مى فرمود: ((سلونى عن اسرار الغیوب فاءنى وارث علوم الانبیاء و المرسلین ؛ از من در مورد اسرار پنهانى بپرسید که من وارث علوم همه انبیاء و مرسلین هستم .))
عبایة بن ربعى گوید: حضرت على علیه السلام بسیار مى فرمود: ((سلونى قبل ان تفقدونى ؛ از من بپرسید قبل از اینکه مرا نیابید))، به خدا سوگند که هیچ زمین سبز و یا خشکى نیست و نه گروهى که صد نفر را گمراه کند و یا صد نفر را هدایت کند مگر اینکه من مى شناسم جلودار آن و محرک آن و سخنگوى آن را تا قیامت .
علامه امینى رضوان الله علیه این جمله را از حضرت امیر علیه السلام نقل مى کند که فرمود:
((سلونى و الله لا تسساءلونى عن شى ء یکون الى یوم القیامة الا اخبرتکم ؛ از من بپرسید که به خدا سوگند از هیچ حادثه اى تا قیامت نمى پرسید مگر آنکه به شما خبر خواهم داد.))
مدارک از اهل سنت به نقل الغدیر ج 6 ص 193: ابو عمر در جامع بیان العلم ج 1، ص 114، محب الطبرى فى الریاض ج 2، ص 198، تاریخ الخلفاء للسیوطى ، ص 124، الاتقان ، ج 2، ص 319، تهذیب التهذیب ، ج 7، ص 338، فتح البارى ، ج 8، ص 485، عمدة القارى ، ج 9، ص 167، مفتاح السعادة ، ج 1، ص 400.



موضوع :


 


سدیر گوید: من و ابوبصیر و یحیى بزاز و داود بن کثیر در منزل امام صادق علیه السلام بودیم که دیدیم حضرت با حالت خشم آمد وقتى نشست فرمود:
شگفتا از کسانى که مى پندارند ما علم غیب داریم ، جز خدا کسى غیب نمى داند، من مى خواستم خدمتکار را تنبیه کنم ، گریخت و من نمى دانم در کدام اتاق رفته است !
سدیر گوید: وقتى حضرت از مجلس برخاست و به داخل منزل رفت ، من و ابوبصیر و میسر به دنبال حضرت رفتیم و گفتیم : فدایت گردیم از شما چنین سخنانى شنیدیم در مورد آن خدمتکار، ما مى دانیم که شما دانشى فراوان دارى و علم و غیب را هم به شما نسبت نمى دهیم
حضرت (براى اینکه حقیقت امر روشن گردد) فرمود: اى سدیر آیا قرآن نخوانده اى ؟ عرض کردم : آرى . فرمود: در قرآن یافته اى این آیه را ((قال الذین عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک ؛ کسى که از علم کتاب بهره اى داشت گفت من آن تخت را قبل از بهم خوردن چشم تو نزد تو حاضر مى کنم .))
سدیر گوید: عرض کردم : فدایت شوم خوانده ام . فرمود: آیا آن مرد را مى شناسى و مى دانى چه مقدار از علم کتاب نزد او بود؟ عرض کردم : شما مرا آگاه کنید. فرمود: به مقدار یک قطره در مقابل دریاى سبز! این مقدار در مقابل علم کتاب چقدر خواهد بود؟ عرض کردم : فدایت شوم این خیلى کم است . حضرت فرمود: اى سدیر چقدر زیاد است ؟ (اگر بدون مقایسه در نظر گرفته شود) وقتى خداوند صاحب آن را به علم نسبت مى دهد. اى سدیر آیا در کتاب خداى عزوجل خوانده اى : ((قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب ؛ بگو خداوند و کسى که علم کتاب نزد اوست ، میان من و شما به عنوان گواه کافیست .))
عرض کردم : فدایت شوم خوانده ام . فرمود: کسى که تمامى علم کتاب نزد اوست فهمش بیشتر است یا کسى که برخى از دانش کتاب را دارد؟
عرض کردم : نه ، کسى که تمامى علم کتاب را دارد (برتر است ) آنگاه حضرت در حالى که با دست خود به سینه اش اشاره مى کرد دو بار فرمود: ((علم الکتاب و الله کله عندنا؛ به خدا سوگند همه علم کتاب نزد ماست .))


موضوع :


* زیر دست و ستم رسیده نزد من عزیز است تا حق او را بستان، و چیره دستان و ستمگران، خوار و فرومایه تا حقّ را از آنان بازگیرم.

امام علی علیه السلام

به همان اندازه که آدمی دوستدار نیکی و زیبایی است، از زشتی گریزان است. و به همان سبب که خواهان عدل و داد است، از ظلم و ستم بیزار است. به اندازه ای که به گرمی وجود کشیده می شود، از سردی عدم و نیستی می گریزد.

او، زمینها و غارها و بیابانها، کوهها را تنها به خاطر رسیدن به دیار محبت و دوستی طی می کند! امّا بی شک، آن کس که از زشتی متنفر نباشد، از زیبایی بی بهره است.

سلسله روشهای علوی در امور عمومی، به یکدیگر به نحو زیبا و محکمی پیوستگی دارند، توجه علی علیه السلام به اداره کشور و مملکت داری، و رهبری و اخلاق، زیاد و در یکدیگر فرو رفته است و شخصیت یگانه او را که از به هم بستگی عناصری یکتا متجلی شده است، مجسم می سازد. وقتی که علیه احتکار استثمار قیام می کند، در همان هنگام به جنگ ستم و ستمگران بر می خیزد. و زمانی که بر توانگران و چیره دستان و سودجویانی که ثروت و نیروی خود را در راه آزار جماعت به کار می برند و خود برتربینان جاهل و نادان، سخت می گیرد، در حقیقت بر تمام انواع استبداد و خود کامگی سخت گرفته است. و هنگامی که اشتیاق و علاقه شدید و عمیق خود را در رعایت عدل و انصاف در حق بیچارگان (که بشر به دنیا آمده و در اجتماع فاسد و تباه شده، خوار و بیقرار جلوه می کنند) و آزاد ساختن بردگان (که آزاد آفریده شده و با خواری و ذلت آنان حقیقت بشریت لکه دار می شود) ابراز می دارد، در عین حال بر آنها که به دسته ای اهانت کرده و جمعی دیگر را به ذلت و خواری کشانیده اند، سختگیری و خشم و نفرت خود را نشان می دهد.

اگر آنه تا کنون درباره کمک و مساعدت امام به نیازمندان دیده ایم، آن را یاری ستمدیدگان، و آنچه از خشم او علیه دشمنان انسانیت و اجتماع و آنهائی که از هدایت وجدان به دور بودند، درک کرده ایم، حمل بر خشم و نفرت او علیه ستمگر به حساب آوریم، نباید باعث آن گردد که سخن را در توجه فرزند ابو طالب تنها به لفظ ستم و ستمگران منحصر گردانیم، زیرا که لفظ ستم، شامل احتکار و استثمار و سبک سری، تا دور دست ترین مظاهر این نقائص بشریت از آشکار و پنهان خواهد بود و به هر حال، هیچ یک از گفتارها و خطبه ها، و سفارشات یا پیمانهای او را سراغ نتوان گرفت مگر اینکه سخنی از ستم در آن رفته باشد. او با انقلاب خود روح و معنای آن را درهم می کوبد، و زبان و بیاناتش، آتش نفرین بر آن می بازد. به همین علت، اختصاص فصلی جداگانه درباره واکنش علی علیه السلام در برابر ستم و ستمگر، و تبهکاران فاسدی که فرزند ابو طالب اهمال در مبارزه با آنان را در وجدان خود و به زبان و قوانینش و با شمشیر معروفش، به نام صیانت مردم از دستبرد تجاوزکاران و ستمگریها خودکامگان جایز نمی شمرد، در اینجا لازم و ضروری است.

مبارزه با ظلم و ستم در تاریخ بشر، از همان آغاز پیدایش او با اشکال مختلف خود نمایی می کند. آنان که سنگینی بار این نبرد را علیه گردنکشان خون آشام در ادوار مختلف این تاریخ کهن بر دوش کشیده اند، به همان نسبت که ظلم ستمگران مایه ادبار و انحطاط جامعه گردیده، آنان به تاریخ انسانیت شرف و مکانت داده اند. این مبارزان شجاع، به پیکار مقدس خود همچنان ادامه داده و روح مقاومت و نبرد را علیه ظلم و ستم به اعقاب خود به ارث نهادند، در این میان، از بزرگان جهان بشریت اشخاصی یافت می شوند که روزگارشان یکی از حلقه های پیوند این نبرد مقدس بوده است. تاریخ مسیح علیه السلام ، جز قیام و نبردی علیه استعمار طلبی رومیان، و استعمار گران داخلی چون پادشاهان و اشراف، و بت پرستی اجتماعی نبود. همچنین تاریخ محمد صلی الله علیه و آله دنباله تاریخ مسیح علیه السلام بود که چون طوفانی شدید برخاست و زمانی آرام یافت که ستمدیدگان را به آنچه خود برایشان می خواست، و به هدفی که در نظر داشت، رسید.


آنچه در حق مسیح علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله گفته می شود، در حق سقراط و گالیله و ولتر و تولستوی و پوشکین و بتهوون و گورکی و روسو و جورج برناردشاو و گاندی و دیگر سران تاریخ نیز صدق می کند. همانگونه که ستمگری جزء خمیره و ماده در نفوس عده ای در می آید، و (بنابر آنچه در تاریخ زندگانی نرون و چنگیز خان، و ممالیک و سلاطین عثمانی، و گردانندگان محاکم تفتیش عقاید مذهبی اروپا در قرون وسطی، و همچنین کسراها و فرعونها و پادشاهان احمق و خودسر، و روش حجاج بن یوسف و زیاد بن ابیه و پسرش عبیدالله بن زیاد، و مسلم بن عقبه و دیگران خوانده و دیده ایم) دست یازیدن و مبادرت به ظلم و ستم برای آنها درست به سادگی خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن و نفس کشیدن جلوه می نماید، قیام علیه ظلم و ستم و دشمن داشتن آن نیز جزء خمیره و ذات عده ای دیگر در آمده، حیات و زندگی آنها را فرا می گیرد.



موضوع :


 

حضرت امیر مؤمنان على بن ابیطالب(ع) در میان کعبه ـ خانه خدا ـ بدنیا آمده و در میان محراب خانه خدا ـ مسجد کوفه ـ در حالت نماز ضربت خورده و کم‏کم چشم از دنیا فرو بست.

زندگانى آن امام بزرگ از بدو تولد تا روز شهادت سراسر درس و اسوه است براى هر انسانى که به دنبال سعادت دنیا و آخرت باشد، ما بگوشه‏هائى از آن زندگانى افتخارآمیز اشارت برده، و تا حدودى چگونگى رفتار و کردار او را متذکر شدیم، که او همیشه شایسته رهبرى جوامع انسانى، و شایسته امامت بوده و هست، و على(ع) براى همیشه بسان خورشیدى است که در افق بشریت پیوسته مى‏درخشد، نور مى‏دهد و حتى اگر هم روزى خورشید سرد و خاموش و بى‏فروغ گردد، واقعیت آن امام عظیم براى همیشه باقى و جاوید است.

یکى از آخرین وصیتهائى که نمود این بود:

(الله الله فی القرآن، فلا یسبقنکم بالعمل به غیرکم) یعنى: خدا را بیاد آورید، خدا را بیاد آورید، در باره قرآن نکند غیر مسلمین به قرآن عمل کنند و از شما سبقت گیرند.

متأسفان امروز قوانین اسلامى در غالب خود کشورهاى اسلامى عمل نمى‏شود، بلکه کشورهاى غیر اسلامى آنها را به مرحله اجرا گذاشته، و پیوسته به پیش میتازند.

 



موضوع :


عده‏ اى از افراد، کنار خرابه‏اى متروکه جسد مرده و آغشته به خون انسانى را یافتند، و در گوشه آن خرابه مرد قصابى بود، و کاردى خون‏آلود به دست داشت، آن افراد فوراً قصاب را به اتهام قتل دستگیر کرده و به خدمت امام على (ع) آوردند، مرد قصاب با نگرانى زیاد در برابر امام اعتراف به قتل کرد، حضرت او را به جرم قتل محکوم به قصاص کرد، اما اجراى حکم را به تأخیر انداخت و تأمل نمود، ناگهان شخصى آمد و عرضه داشت : یا امیرالمؤمنین من قاتلم، وجدانم آزارم مى‏دهد، این قصاب بى‏گناه است و مرا بجاى او گردن بزنید.

در این هنگام امام به مرد قصاب فرمودند : پس چرا تو اعتراف کردى؟! در پاسخ گفت : چون شواهد در قتل این شخص را بنحوى دیدم، که اگر انکار مى‏کردم شاید پذیرفته نمى‏شد، آرى من قاتل نیستم اما در آن لحظه گوسفندى را سر بریده بودم و کاردم خون‏آلود بود، ضمناً جهت قضاى حاجت به آن خرابه رفتم، که ناگهان با جنازه غرق به خون آن مقتول روبرو شدم و چند لحظه بعد مردم به خرابه آمدند و دستگیرم کردند، من دیدم که انکار قتل بى‏نتیجه است و به هر تقدیر محکوم به مرگ خواهم شد، به همین جهت راهى جز اقرار به قتل در برابر خود ندیدم.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) قاتل اصلى را که با اعتراف خود، قصاب را نجات داده بود مورد عفو و بخشش قرار داده و فرمود : این قاتل گرچه انسانى را کشته ولى با اقرار خود انسان دیگرى را زنده کرده است و قرآن مجید مى‏فرماید : هر کس جان شخصى را زنده کند، همانند کسى است که جان تمامى مردم را احیا نموده است (و من احیاها فکأنما احیى الناس جمیعاً)

آنچه که در این داستان قابل توجه است، اینکه امام به مجرد اعتراف مرد قصاب، او را نکشته و در اجراى حکم تأمل نمود.

 



موضوع :


<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز