سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 51419
  • بازدید امروز: 10
  • بازدید دیروز: 133
  • تعداد کل پست ها: 93
درباره
آرشیو مطالب
صفحات مجزا
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



محمد بن سنان مى گوید: ((در خراسان ، ماءمون روزهاى دوشنبه و پنجشنبه ملاقات عمومى داشت . در یکى از این ملاقاتها، مولایم حضرت رضاعلیه السّلام را هم آورده و در طرف راست خود نشانده بود. همچنانکه به شکایتهاى مردم رسیدگى مى کرد، ماءمورین خبر دادند که مردى ، صوفى را به اتهام دزدى دستگیر کرده و آورده اند وقتى که او در مقابل ماءمون قرار گرفت و چشم ماءمون ، به چهره او افتاد؛ آثار سجده را در پیشانى او مشاهده کرده و اظهار داشت : ((چقدر زشت است این کار قبیح ، با این سیماى به ظاهر آراسته ، آیا تو دزدى کرده اى ؟))

گفت : ((من از روى ناچارى و اضطرار، دست به این کار زده ام و این اختیارى نبوده است . زیرا تو، حق مرا از خمس و غنیمت نداده اى ؟))

ماءمون گفت : ((تو چه حقى در خمس دارى ؟))

متهم ، در جواب ماءمون اظهار داشت : ((خداوند خمس را به شش سهم تقسیم کرده آنجا که مى فرماید: (وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَاِنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلّرَسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَالْیَتامى وَالْمَساکِینَ وَ ابْنِ السَّبیلِ اِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما اَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَىَ الْجَمْعان .)(82): (بدانید هر گونه غنیمتى بدست آوردید، خمس آن براى خدا، و براى پیامبر، و براى نزدیکان و یتیمان و مسکینان و وامانده گان در راه [از آنها] است ، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود، در روز جدائىِ حق از باطل ، روز درگیرى دو گروه ، [با ایمان و بى ایمان روز بدر] نازل کردیم ؛ ایمان آورده اید و خداوند بر هر چیزى تواناست .)

و همچنین در سوره حشر ((فَئْ)) را به 6 قسمت تقسیم کرده و فرمود: (م ا اَفاءَاللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُرى فَلِلّهِ وَ لِلَّرَسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَالْیَتامى وَالْمَس اکِینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ کَىْ لایَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الاَْغْنیاءِ مِنْکُمْ.)(83): (آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه مانده گان است ، تا این اموال عظیم در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.)

اى ماءمون ! یکى از مستحقین خمس و غنیمت ، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم . مستمندى هستم که راه بجائى ندارم و دستم از همه جا کوتاه است و ضمناً از قاریان و حافظان قرآن هم هستم .))

ماءمون گفت : ((به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّى از حدود الهى را ترک کرده ، حدّ سرقت را جارى نکنم ؟))

مرد صوفى جواب داد: ((اوّل از خودت شروع کن و اول ، نفست را پاک کن بعد دیگرى را و اوّل حدّ الهى را بر خودت جارى کن بعد به دیگرى ...

میزنى خود، پشت و پا بر راستى *** راستى از دیگران مى خواستى ؟

حد به گردن دارى و حدّمى زنى ؟ *** گر یکى باید زدن صد مى زنى ؟

ماءمون رو به حضرت رضا(ع ) کرد و گفت : ((این مرد چه مى گوید؟))

امام رضاعلیه السّلام فرمود: ((او مى گوید؛ قبل از من دزدى شده و من هم دزدى کرده ام .)) خلیفه بسیار خشمگین شده و خطاب به مرد صوفى گفت : ((بخدا قسم دست ترا قطع خواهم کرد.)) صوفى جواب داد: ((تو دست مرا قطع مى کنى ؟ با اینکه بنده و غلامِ حلقه بگوش منى ؟!))

ماءمون پرسید: ((واى بر تو! من از کجا بنده و عبد تو هستم ؟))

مرد متهم جواب داد: ((از آنجائى که مادر تو کنیز بوده و پدرت آنرا، با پول بیت المالِ جمیع مسلمانان ، خریده است . تو بنده تمام مسلمانان ، در شرق و غرب عالم هستى ؟ مگر اینکه ترا آزاد کنند؟ و اگر همه مسلمانان ترا آزاد کنند، من یکى آزاد نکرده ام .))

با همه این اوضاع ، تو خمس را مى بلعى و حق آل رسول صلّى اللّه علیه و آله و من و امثال مرا نمى دهى ؟ علاوه بر این ، شخصِ ناپاک هرگز نمى تواند، مانند خودش را پاک کند؛ بلکه باید انسانهاى پاک ، حدود الهى را جارى کنند و کسى که در گردن او حقوق الهى باشد و خودش مستحق حدّ باشد، حدود الهى را نمى تواند اجرا کند، مگر اینکه اوّل بر خود او حدّ اجرا شود. آیا این آیه را شنیده اى ؟ (اَتَاْمُرُونَ النّاسَ بِالبِّرِ وَ تَنْسُوْنَ اَنْفُسَکُمْ وَ اَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ.)(84):(آیا مردم را به نیکى دعوت مى کنید، امّا خودتان را فراموش کرده اید، با اینکه شما کتاب خدا را مى خوانید؟ آیا نمى اندیشید؟) ))

ماءمون متوجه حضرت رضاعلیه السّلام شده و گفت : ((درباره این شخص چه مى فرمائید؟)) حضرت فرمود: ((خداوند متعال به حضرت محمّدصلّى اللّه علیه و آله فرمود: (فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ...)(85):(دلیل رسا و قاطع براى خداست ) دلیلى که براى هیچکس ، بهانه اى باقى نمى گذارد؛ چنان دلیلى که جاهل با نادانى اش متوجه آن مى شود، همانطورى که دانا بوسیله علم خویش ، آن دلیل را در مى یابد و دنیا و آخرت بوسیله دلیل و برهان پایدار مانده است . این مرد براى تو استدلال نموده و دلیل اقامه کرد.))

ماءمون وقتى اوضاع را چنین دید؛ ملاقات عمومى را تعطیل کرد و دستور آزادى آن مرد را صادر نمود و از اینجا به فکر از بین بردن حضرت رضاعلیه السّلام فتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم نموده و به شهادت رسانید.

 



موضوع :


ماءمون ، در ایّام کودکى در حضور پدرش هارون ، بازى مى کرد و حرکات بچه گانه انجام مى داد. بالاخره موجب ناراحتى پدرش شد و هارون ، خلیفه بى ادبِ عباسى ، با لحن قهرآلودى به وى عتاب کرده و گفت : (یَا بْنَ الزانیه ) آرام باش . ماءمون که از همان دوران کودکى ، به حاضر جوابى معروف بود؛ در جواب این آیه را خواند: (وَالزّانیةُ لایَنْکِحُها اِلاّ زانٍ اَوْ مُشْرِکٌ):6) ((و زن زانیه ازدواج نخواهد کرد، مگر با مرد زناکار، یا مشرک .))



موضوع :


حضرت صادق علیه السّلام مى فرماید؛ روزى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله رو به اصحاب خود کرده و فرمود: ((کدام یک از شما، دوره سال را روزه مى گیرید؟)) سلمان عرض کرد: ((من )).

پیامبرصلّى اللّه علیه و آله دوباره سؤ ال کرد: ((کدامیک از شما تمام شب را عبادت مى کنید؟)) سلمان گفت : ((من ))، فرمود: ((کدام یک از شما روزى ، یک ختم قرآن مى خوانید؟)) سلمان عرض کرد: ((من )). یکى از منافقین که در آن مجلس حضور داشت ، وقتى این جوابها را شنید و در حالى که خشم خود را نمى توانست پنهان کند، اظهار داشت : ((یا رسول الله ! این شخص عجمى مى خواهد بر ما فخر کند، والاّ دروغ مى گوید؛ غالبِ روزها من دیده ام که چیزى مى خورد و روزه نیست و غالِب شبها را مى خوابد و بسیارى از اوقات ساکت است ؛ با این حال چطور ممکن است ، روزى یک ختم قرآن بخواند؛ حضرت فرمودند: ((مَثَل سلمان مَثَل لقمان است در حکمت ؛ از خودش ‍ علت این ادّعا را سؤ ال کنید.))

سلمان ، در توضیح مدّعاى خود گفت : ((من در هر ماهى ، سه روز، روزه مى گیریم و خداوند در قرآنش فرموده : (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالُها):(15) ((یعنى کسى که کار خیرى انجام دهد، در برابرش ده اجر، به او داده مى شود.)) پس ، سه روز روزه هر ماه ، به منزله آنستکه تمام ماه را روزه گرفته باشم ، به علاوه اینکه ، من روزه ماه شعبان را همیشه به رمضان متصل مى کنم .

امّا عبادتِ شبهاى من ، از پیغمبرِ خداصلّى اللّه علیه و آله شنیدم ، که فرمودند: ((هر کس با وضو بخوابد، مثل آنست که ، تا صبح به عبادت بسر برده است .)) و من هر شب با وضو مى خوابم ؛ و امّا اینکه گفتم ، روزى یک ختم قرآن مى خوانم ، آن هم بر اساس فرموده پیامبر عظیم الشان اسلام صلاى اللّه علیه و آله ست ، که فرمودند: ((هر کس ، یک مرتبه (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) را بخواند، مثل آنستکه دو ثلث قرآن را خوانده باشد و هر کس سه مرتبه بخواند مثل آنستکه تمام قرآن را خوانده باشد و از من خواندن روزى ، سه مرتبه (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) فوت نمى شود.

و همچنین از پیامبر بزرگوارصلّى اللّه علیه و آله شنیدم که به على علیه السّلام فرمودند: ((یا على ! مَثَل تو ما بین امت من همانند (قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ) است ، هر کس ترا به زبان دوست دارد، یک ثلث ایمان را داراست و هر کس تو را به زبان و دل ، دوست داشته باشد داراى دو ثلث ایمانست و هر کس ترا علاوه بر دل و زبان ، در عمل هم موافقت نماید داراى تمام ایمانست .))(16)

 



موضوع :


حکایت مى کنند که جوانى ، در روزگاران گذشته از اندوختن منافع دنیوى دست شسته و عمر خویش را، در تحصیل علم و ادب و معارف الهى و مسائل اخلاقى ، صرف مى نمود و با وضعى ساده و بى آلایش زندگى مى کرد؛ امّا در مقابل همسایه اى داشت که از ثروت و مکنت برخوردار بود.

روزى همچنان مشغول مطالعه و درس بود که مادر پیرش ، وارد شد و در حالى که ، وضع زندگى پسرش را موردِ سرزنش قرار داده بود؛ خطاب به وى چنین گفت : ((پسر جان ! بعد از عمرى که در تربیت و پرورش تو کوشیدم ؛ آرزو داشتم که در آخرین روزهاى زندگى ، به مادر پیرت کمکى مى کردى و عصاى دستم مى شدى ؛ ولى تو همچنان با این وضع فلاکت بار، مشغول درس و بحث هستى .)) بعد اضافه کرد: ((همسایه ثروتمند ما، امروز غذاى خیلى مطبوعى درست کرده و بوى آن به مشامم رسیده و آزارم مى دهد و ما قادر به تهیه آن نیستیم ، من تا کى باید صبر کنم ؟))

جوانِ دانش دوست با حالتى شرمنده ، از جاى برخاسته و با خود عهد کرد، تا مادرش را راضى نکند، دیگر بدنبال تحصیل علم نرود. همینطور که متفکرانه ، طى طریق مى کرد، به مسجد وارد شد و بعد از طهارت ، مشغول نماز گردیده و با خداى سبحان ، مناجات و درد دل آغاز کرد. اتفاقاً در آن موقع ، حاکم عصر، به مشکل دچار شده بود و دنبال چاره مى گشت .

او سوگند یاد کرده بود که تا معلوم نشود که بهشت برایش واجب شده یا نه ؟ از همسرش کناره جوئى کند و براى همین ، جریان عادّى زندگى براى حاکم مشکل شده و هر دو پریشانحال بودند.

در همانروز، مجلسى آراسته و تمام علماى شهر را به آن مجلس دعوت کرده و دستور داده بود: ((هر جا عالمى باشد او را به مجلس ما دعوت کنید.)) از قضا، یکى از ماءموران وى ، وارد همین مسجد شده و این ملاّى جوان را مشاهده کرده و به همراه خودش ، به مجلس حکومتى آورد. دانشمندِ جوان ، هنگام ورود در پائین مجلس ، دم در قرار گرفت . حاکم موضوع جلسه را بیان کرده و علما را براى حل مشکل فرا خواند. آنها در این خصوص ، شروع به بحث و مجادله کرده و هر کس مطلبى را بیان نمود؛ ولى هیچکدام ، موجب آرامش خاطر حاکم واقع نشد.

در این موقع ، این جوان اجازه خواسته و شروع به سخن نموده و خطاب به حاکم گفت : ((آیا تا بحال پیش آمده است که امیر، از خدا و عذاب الهى ترسیده باشد؟)) امیر گفت : ((بلى ))، جوان اظهار داشت : ((اى امیر! شما یک بهشت خواسته اید؛ من دو تا بهشت ، از طرف خداى سبحان ، بشما مژده مى دهم ، در این آیه مبارکه خداوند مى فرماید: (وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ)(6): (و براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ در بهشت خواهد بود.) از هر طرف صداى تحسین و تشویق حاضرین بلند شد و خلیفه او را محترم شمرده ، هدایا و تفضلات زیادى ، به او عنایت کرد و جوان با خوشحالى ، به منزل آمده ؛ مادر خویش را راضى کرده و حمد و ثناء خداوند را بجاى آورد.

 



موضوع :


یکى از موضوعات بسیار مهمّ قرآنى که متأسفانه تا کنون به طور کامل مورد بررسى قرار نگرفته و روى آن کار زیادى نشده، پیش‏گویى‏ها و خبرهاى غیبى قرآن است.
در قرآن کریم علاوه بر وقایع و حوادث گذشته از وقایع دیگرى هم صحبت شده است که قرآن از وقوع آن‏ها در آینده خبر مى‏دهد.
به طورى که مى‏دانیم غیب‏گویى و پیش‏بینى حوادث آینده از مسائلى است که همواره مورد توجّه انسان بوده و از دیرباز بشر به دانستن آینده مجهول علاقه داشته و مى‏خواسته است که به هر طریق ممکن دریچه‏اى به عالم غیب باز کند و از حوادثى که بعدا اتّفاق خواهد افتاد، آگاهى یابد و همین عشق و علاقه سبب شده است که در طول تاریخ کسانى تحت عناوین کاهن و منجّم و فالگیر و رمّال و غیره از آینده مجهول سخن گفته‏اند و خرافات بسیارى از این طریق به‏وجود آمده است.(17)
البتّه در میان فلاسفه و سیاستمداران نیز کسانى بوده‏اند که از آینده خبر داده و پیش‏گویى‏هایى کرده‏اند، امّا غیب‏گویى آن‏ها مانند غیب‏گویى انورى شاعر، غلط از آب درآمده و جریان تاریخ به نظرات آنان خطّ بطلان کشیده است.

در این‏جا به عنوان نمونه از میان سیاستمداران «آدولف هیتلر» و از میان فلاسفه «کارل مارکس» را نام مى‏بریم:
الف. هیتلر در یکى از سخنرانى‏هاى مهمّ خود که در مونیخ ایراد کرد، گفت: «من راهى را که در پیش گرفته‏ام خواهم رفت و کاملاً اطمینان دارم که غلبه و پیروزى براى من از پیش نوشته شده است».(18)
هیتلر آینده خود را این‏طور پیش‏بینى کرده بود، امّا اکنون تمام دنیا مى‏دانند که آنچه براى وى نوشته شده بود، جز شکست نهایى و خودکشى چیز دیگرى نبود.
ب. مارکس و مارکسیست‏ها مدّعى هستند که کلید فهم تاریخ بشرى را (چه در گذشته و چه حال و چه آینده) در اختیار دارند. آن‏ها مى‏گویند که ما به یک سلسله اصول مسلّم علمى دست یافته‏ایم که به هیچ وجه خدشه‏پذیر نیست. مارکس و انگلس بر اساس همین اصول باصطلاح مسلّم، پیش بینى‏هایى کرده‏اند که مى‏بایست صد در صد تحقّق پذیرد، امّا دیدیم که بسیارى از این پیش‏بینى‏ها آن‏چنان غلط از آب در آمد که باعث شرمندگى مارکسیست‏ها گردید.
به عنوان نمونه، مطابق پیش‏بینى به‏اصطلاح علمى مارکس و انگلس، مى‏باید انگلستان خیلى جلوتر از چین وارد مرحله کمونیستى مى‏شد؛ در حالى‏که همه مى‏دانیم چین ده‏ها سال است که داراى رژیم کمونیستى است، ولى انگلستان هنوز هم یکى از عمده‏ترین کشورهاى سرمایه دارى به شمار مى‏رود.(19)
طبیعى است که پیشگویى حوادث آینده وقتى مى‏تواند مطابق واقع باشد که از روى اطّلاع و آگاهى از غیب باشد و این به عقیده ما در انحصار خدا است. بنابران تنها پیشگویى‏هاى قرآن و پیشگویى‏هاى پیامبر و ائمه که با خدا ارتباط دارند، مى‏تواند قابل اعتماد باشد.(20)

در متون اسلامى یک سلسله پیشگویى‏هاى غیبى وجود دارد که در ابواب مختلف کتب حدیث پراکنده است و از آن‏ها به عنوان «ملاحم» نام برده مى‏شود. حتّى بعضى از علماء آن‏ها را جمع آورى کرده و مورد بررسى قرار داده‏اند، مانند کتاب الملاحم والفتن(21) سیّد بن طاوس الملاحم قاسم بن طوسى و الملاحم فضل بن شاذان و الملاحم اسماعیل بن مهران و غیره. مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى در کتاب خود از بیست و چهار نوع الملاحم نام مى‏برد.(22)
همچنین کتاب‏هایى تحت عنوان الفتن که توسّط بعضى از علماى سلف نوشته شده است و در جلد سیزدهم بحارالأنوار تألیف علاّمه مجلسى که مخصوص ذکر حالات حضرت مهدى علیه‏السلام است، بسیارى از اخبار ملاحم جمع آورى شده است.

به عقیده ما این‏گونه احادیث که شامل پیشگویى‏هاى غیبى است اگر از نظر سند معتبر باشد، باید به عنوان یک سلسله حقایق، مورد قبول واقع شود؛ ولى متأسفانه بعضى از نویسندگان مصرى طبق معمول با این‏گونه اخبار به مقابله برخاسته و آن‏ها را به طور کلّى رد کرده‏اند. یکى از آن‏ها «رشید رضا» نویسنده تفسیر المنار است که این‏گونه احادیث را به کنارى مى‏گذارد و آن‏ها را غیر قابل اعتماد مى‏پندارد.(23)

البتّه از نویسندگانى امثال رشید رضا، فرید وجدى و مانند آن‏ها، طرح این‏گونه مطالب بعید نیست. آن‏ها حتّى معجزاتى را که صراحتا در قرآن آمده است، تفسیر مادّى کرده‏اند. ما تصوّر مى‏کنیم که این نویسندگان با اتّخاذ چنین روشى خواسته‏اند روشنفکرانى را که پذیرش امور خارق‏العاده برایشان دشوار است به سوى اسلام جلب کنند؛ درحالى‏که انحراف از حقّ و مسخ حقایق دینى به هر بهانه و انگیزه‏اى که باشد، قابل قبول نیست و باید از آن پرهیز کرد.

به هر حال، بیش از این در این‏باره بحث نمى‏کنیم و بحث اصلى خود را که پیشگویى‏هاى قرآن است پى مى‏گیریم.
در قرآن کریم آیات متعدّدى را مى‏یابیم که از وقوع حوادثى در آینده خبر داده که بعضى از آن‏ها فعلیّت یافته و محقّق شده و بعضى دیگر هنوز محقّق نشده و چون زمانى براى تحقّق آن‏ها تعیین نگردیده است ما یقین داریم که در آینده دور و نزدیک بالاخره این حوادث اتّفاق خواهد افتاد.
اکنون ما جهت بصیرت بیشتر خوانندگان محترم دو نمونه از پیشگویى‏هاى قرآن را در این‏جا مى‏آوریم و در پیرامون هر یک توضیحات لازم را مى‏دهیم (در پایان، آیات دیگرى از پیش‏گویى‏هاى قرآن را بدون حاشیه و توضیح خواهیم آورد).

جنگ ایران و روم

در قرن هفتم میلادى جهان شاهد دو امپراتورى بزرگ و مقتدر در کناره‏هاى جزیرة العرب اطراف بین النّهرین بود: امپراتورى ایران و امپراتورى روم یا بیزانس.
میان این دو ابر قدرت هر چند یک بار جنگ‏هاى خونینى بر سر تصرّف بعضى از مستعمرات در مى‏گرفت و مردم هر دو دولت متحمّل بدبختى‏ها و خسارات سنگینى مى‏شدند تا این‏که سلطنت در ایران به خسرو پرویز (خسرو دوّم) از سلسله ساسانیان و در روم به «فوکا» از سلسله ژوستینیان رسید.

در آن زمان اختلافات شدید داخلى و مذهبى در روم پدید آمده و در نتیجه امپراتورى روم به نهایت ضعف خود رسیده بود. خسرو پرویز که مردى جاه‏طلب و خود خواه بود و همواره خزانه را پر و مملکت را فقیر مى‏ساخت.(24) از فرصتى که پیش آمده بود استفاده کرد و در سال 604 میلادى با لشگرى عظیم به متصرّفات روم حمله کرد و شهرهایى را که در بین‏النّهرین (بین دجله و فرات) قرار داشت، تصرّف نمود.

طبق نوشته مورّخان، ایرانیان پس از تصرّف نواحى این سوى فرات از شطّ گذشتند و به جانب سوریّه روى آوردند و انطاکیّه را در سال 611 میلادى تسخیر کردند... لشگریان خسرو پس از آن‏که در سواحل سوریّه و فنیقیّه مستقرّ گشتند، نقشه تصرّف ایالت پر ثروت و انبار غلّه روم یعنى مصر را کشیدند. این عملیّات جنگى نیز با موفقیّت قرین گشت.... مصر ده سال در تصرّف ایرانیان بود. آنان همچنین آنقره (آنکارا) را در آسیاى صغیر مسخّر کرده و جزیره رودس را نیز متصرّف شدند.(25)
سرانجام سپاهیان خسرو به خالسدون(26) رسیدند و انطاکیّه و دمشق و اورشلیم (بیت المقدّس) را گرفتند و از این شهر، صلیبى را که گفته‏اند صلیب راستین مسیح است و او را بر آن به چهار میخ کشیدند، به تخت‏گاهش تیسفون آوردند.(27)
بر حسب روایات مسیحى لشگریان ایران پس از نوزده روز محاصره به اورشلیم دست یافتند و شمشیر به دست، سکنه آن‏جا را هلاک کردند و شهر را آتش زدند و اماکن مقدّسه و از آن جمله مزار «آناستازیاس» را سوزاندند.(28)

در کشاکش این جنگ‏ها بود که فوکا امپراتور روم به وسیله «هرقل» از کار برکنار شد و امپراتورى روم به دست او افتاد. هرقل کوشید تا با خسروپرویز پیمان صلح بندد، ولى شاه ایران حاضر به صلح نشد و حتى ایالات دیگرى را هم تصرّف کرد.(29) گفتنى است که بعضى از فرقه‏هاى مسیحى که در ایران بودند، مانند نسطورى و یعقوبى به خاطر خصومتى که با دربار روم داشتند با لشگریان ایران همکارى کردند.(30)

و این چنین بود که پیروزى عظیمى نصیب خسرو پرویز شد و به گفته گیرشمن: «هرگز چنین پیشرفت هایى نصیب شاهنشاهى نشده بود. هرگز کشور مانند دوره خسرو دوّم قوى نگردیده بود و هرگز امپراتورى روم بدان‏سان در کنار پرتگاه سقوط قرار نگرفته بود».(31)

حال در چنین شرایطى که ایران در اوج پیروزى و روم در نهایت بیچارگى و ضعف است و طبق معادلات سیاسى امکان ندارد به این زودى روم به ایران غلبه کند، آرى چنین شرایطى، قرآن کریم با قاطعیّت تمام مى‏گوید:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، الآمآ غُلِبَتِ الرُّومُ فىآ أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فى بِضْعِ سِنینَ لِلّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشآءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ.(32)
به نام خداوند بخشاینده مهربان. الف لا میم. رومیان در نزدیکى همین سرزمین مغلوب شدند و آنان پس از مغلوب شدن به ‏زودى طىّ چند سال پیروز خواهند شد. جلوتر و بعدترِ همه کارها به اراده خدا است و آن روز مؤمنان به وسیله یارى خدا خوشحال مى‏شوند. او هر کسى را که بخواهد، کمک مى‏کند و او نیرومند و رحیم است.

مفسّران در شأن نزول این آیات گفته‏اند که وقتى خبر پیروزى بزرگ ایران به مکّه رسید، مشرکان مکّه شادمان شدند و آن را به فال نیک گرفتند و در مقابل، مسلمانان که اقلیّتى بیش نبودند افسرده و غمگین شدند؛ به خاطر این‏که ایرانیان در آن زمان مجوسى و آتش‏پرست بودند و از نظر عقیدتى با مشرکان مکّه مشابهت‏هایى داشتند، ولى رومیان، مسیحى و به خدا و نبوّت مسیح و معاد معتقد بودند و از نظر ایده‏ئولوژى پیوندها و مشترکاتى با مسلمانان داشتند. این بود که مشرکان از فرصت استفاده کرده و علیه مسلمانان جنگ تبلیغاتى و روانى به راه انداختند و گفتند همان‏طور که ایران بر روم پیروز شد مانیز به شما غلبه خواهیم کرد.

این‏جا بود که قرآن کریم براى تقویت روحى مسلمانان این پیش‏گویى را کرد و خبر داد که به‏زودى روم شکست خورده بر ایران غلبه خواهد و ایران على رغم قدرت عظیمى که اکنون دارد شکست خواهد خورد. جالب است که مدّت وقوع خبر را نیز تعیین کرد و خاطر نشان ساخت که پیروزى روم بر ایران حدّاکثر تا نُه سال محقّق خواهد شد (کلمه «بضع» از سه تا نُه سال را شامل مى‏شود).
این پیشگویى عجیب با توجه به شرایط ملموس بسیار بعید به نظر مى‏رسید؛ امّا از آن‏جا که مسلمانان مى‏دانستند این خبر از ناحیه خدایى است که پیدا و نهان را مى‏داند، بسیار دلگرم و امیدوار شدند و حتّى بر سر آن با مشرکان شرط بندى کردند.(33)

همان‏گونه که قرآن پیش بینى کرده بود، درخشش و پیروزى ایرانیان و فتوحات پى در پى آنان سرانجام متوقّف شد و رومیان که احساسات و غرورشان به شدّت جریحه دار شد بود، خود را به سرعت آماده حمله به ایرانیان کردند.
رومیان از توهینى که به مقدّسات مسیحى شده بود، به شدّت تحریک شدند و تمام نیروهاى خود را بسیج کردند و هرچه در توانایى داشتند در اختیار هرقل امپراتور روم قرار دادند. حتّى «سرجیوس» مقام برجسته کلیساى قسطنطنیه به سائقه غیرت دینى خزائن کلیسا را در اختیار هرقل قرار داد و مخارج لشگرکشى فراهم شد.(34)

هرقل حمله بزرگ خود را شروع کرد و در عرض چند سال آسیاى صغیر را از ایرانیان پس گرفت، قشون شاهنشاهى را عقب راند، به ارمنستان و آذربایجان حمله کرد و سپس وارد درّه دجله شد و تیسفون را به محاصره در آورد.(35) هرقل در این حملات از نیروى دریایى قدرتمندى برخوردار بود و به کمک آن توانست نیروهاى ایران را تارومار سازد.(36)
شکست نهایى ایرانیان در نبرد نینوا اتّفاق افتاد.(37) رومیان تا دستگرد که مقرّ خسروپرویز بود پیش رفتند و خسرو از آن‏جا فرار کرد و سرانجام به دست شیرویه پسر خود کشته شد و شیرویه به سلطنت جلوس کرد و به هرقل پیشنهاد صلح داد. هرقل این پیشنهاد را پذیرفت و برادرش «تئودور» را در ایران گذاشت تا کار عهدنامه صلح با ایرانیان را به پایان رساند و خود به قسطنطنیه رفت، ولى وارد قسطنطنیه نشد و در کنار آن اقامت کرد تا این‏که برادرش صلیب مقدّس و اسیران رومى را با خود آورد؛ آنگاه در میان استقبال پرشور مردم وارد قسطنطنیه شد.(38)

و این چنین بود که پیش بینى قرآن در مدت کمتر از نه سال محقّق شد و روم بر پارس غلبه کرد. به‏راستى که این یکى از معجزات بزرگ قرآن است.

 



موضوع :


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز