سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 51325
  • بازدید امروز: 49
  • بازدید دیروز: 10
  • تعداد کل پست ها: 93
درباره
آرشیو مطالب
صفحات مجزا
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



روانشناسان تربیتى مى گویند

اگر جوانان دچار حالت ""خجالت کشیدن افراطى"" شدند یکى از راههاى درمان آن، کشاندن آنها به زندگى اجتماعى و شرکت دادنشان به مراسم عمومى و اجتماعات گوناگون در مناسبتهاى سیاسى است، تا روح انزواطلبى در زندگى اجتماعى تعدیل شود. امام نیز زندگى اجتماعى را توصیه مى کنند.

3- قال على علیه السلام:

و الزموا السواد الاعظم فان ید الله مع الجماعه امام على علیه السلام فرمود:

"به جمعیت هاى بزرگ بپیوندید زیرا دست خدا با جماعت است"



موضوع :


 

امام در رهنمود دیگرى، قرآن و آشنائى با معارف گرانسنگ آن را درمان انواع بیماریهاى روانى معرفى مى کند زیرا که مباحث در راستاى شناخت روح و روان و روش هاى درمان بیماریهاى روانى است.

2- قال على علیه السلام:

و تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث، و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب

امام على علیه السلام فرمود:

"قرآن را بیاموزید که بهترین گفته هاست، و در قرآن فراوان بیاندیشید که بهار دلهاست"

شنیدن آیات قرآن و مطاله و ارزیابى مطالب آن از نظر ""گفتار درمانى"" فوائد و آثار فراوانى دارد.




موضوع :


از آنجا که برخى از خطبه ها و سخنان قصار موجود در نهج البلاغه به دیگران نیز نسبت داده شده است از آن جمله: "حکمت 289" "کان لى فیما مضى اخ فى الله، و کان یعظمه فى عینى صغر الدنیا فى عینه..." [ نهج البلاغه،ص 555 و ص 332. ]

که از ابن المقفع [ [ عبدالله بن المقفع: ادیب مشهور، او ایرانى الاصل و مجوسى بوده و توسط عیسى بن على "عموى منصور خلیفه ى عباسى" اسلام آورد و نامش را از "روزبه" به عبدالله تغییر داد، او چندین کتاب به زبان عربى تالیف کرده، از جمله: "الدره الیتیمه فى طاعه الملوک" و "الادب الصغیر" و "الادب الکبیر" و در کتابش "حکمت 289" "کان لى فیما مضى اخ..." را بدون نسبت دادن آن به امیرالمومنین علیه السلام ذکر کرده است و کتاب "کلیله و دمنه" را به زبان عربى ترجمه کرده است. و گفته شده که این کتاب تالیف خود او است. او در سال 143 هجرى در بصره به فرمان منصور "خلیفه ى عباسى" توسط سفیان بن معاویه بن المهلب- امیر بصره به قتل رسید. ] ] نیز نقل شده است.

و همچنین "خطبه ى 203" "ایها الناس انما الدنیا دار مجاز..." [ نهج البلاغه، ص 555 و ص 332. ] که از سحبان بن وائل [ سحبان وائل: یکى از سخنوران و خطیبان مشهور که در زمان معاویه در دمشق مى زیسته. ] نیز روایت شده است بنابراین به نظر نمى رسد که تمام نهج البلاغه سخنان آنحضرت بوده باش، به ویژه آنکه بسیارى از این خطبه ها در کتابهاى مشهور ادبیات عرب یافت نمى شود [ ترجمه ى "على بن ابى طالب" تالیف احمد زکى صفوت. ص 122. ]

پاسخ:

"... مردم در اینکه مقصود امیرالمومنین علیه السلام از این برادر کیست؟ اختلاف کرده اند و سپس چندین احتمال را نقل کرده است و این خود دلیل آنست که انتساب این خسنان به امیرالمومنین علیه السلام مسلم بوده و شهرت داشته است و اگر این سخنان به ابن المقفع نیز نسبت داده شده بود ابن ابى الحدید همچون دیگر موارد اختلاف، آن را بیان مى کرد.

و شاید به علت شهرت انتساب این سخنان به امیرالمومنین علیه السلام و یا امام حسن علیه السلام ابن المقفع آن را در کتابش بدون انتساب نقل کرده و یا اینکه آن را با نسبت نقل کرده ولى دستهاى امین در چاپ کتابهاى گذشتگان آن را حذف کرده است.

و رابعا: سخنان امیرالمومنین علیه السلام آنچنان میان مردم شهرت داشت که سخنرانان و خطیبان آنها را در خطبه هاى خود مى خواندند و یا به بخشى از آن اکتفا مى کردند و به علت تقیه یا غفلت یا به جهت دیگرى نامى از آن حضرت نمى بردند.

شیخ محمد على دیوز یکى از اساتید "معهد "کالج" الحیاه" در الجزائر که خود او از فرقه ى "اباضیه" مى باشد در کتاب "تاریخ المغرب الکبیر، ج 3 ص 588" به نقل از ابن الصغیر مى گوید: "دولتمردان اباضى در "دولت رستمى" به تمام مذاهب و فرق آزادى کامل داده بودند و از آنجا که آنان محبت زیادى به على بن ابى طالب داشتند و از آن حضرت بسیار تجلیل مى کردند و از فصاحت و بلاغت گفته هایش در شگفت بودند و لذا واعظان و خطیبان جمعه و جماعات بر فراز منابر خطبه هاى آن حضرت را مى خواندند...".

بنابراین اگر ابن المقفع هم بخشى از سخنان آن حضرت را در کتابش آورده به همین دلیل بوده که از فصاحت و بلاغت و محتواى عالى آن در شگفت بوده به ویژه آنکه در اوائل کتاب "الادب الصغیر" خود گفته "... و قد وضعت فى هذا الکتاب من کلام الناس المحفوظ حروفا فیها عون علی عماره القلوب و صقالها...": [ به نقل از "مدارک نهج البلاغه، ص 268". ]

یعنى: من در این کتاب از سخنانى که مردم آن را از حفظ دارند "نزد مردم محفوظ مانده" کلماتى را آورده ام که مایه ى زنده شدن دلها و صیقلى شدن و شفافیت قلبها است.

سخن استاد محمد على کرد على نیز گواه دیگرى بر این مدعا است، وى در کتاب "امراء البیان، ج 1، ص 10" مى گوید: "ان ابن المقفع تخرج فى البلاغه یخطب على بن ابى طالب" ابن مقفع بلاغت را از خطبه هاى على بن ابى طالب آموخته است. بنابراین، این شبهه درباره ى "حکمت 289" نیز ناتمام است. و در پاسخ به شبهه ى انتساب "خطبه ى 203" به سحبان بن وائل، مى گوئیم:

اولا: اهل فن مى دانند که سخنان سحبان بن وائل از نظر محتوى و عبارات در این حد نیست و اگر شنیده شده که او این خطبه را مى خوانده دلیل آن نیست که سروده ى خود او است.

و ثانیا: بزرگان محدثین قبل از سید رضى رحمه الله نیز این خطبه را از امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده اند مانند:

شیخ صدوق رحمه الله در "الامالى، ص 132، مجلس 23".

و همچنین در"عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 298".

و شیخ مفید رحمه الله در "الارشاد، ص 139".

و شیخ طبرسى رحمه الله در "مشکاه الانوار، ص 243".

و شیخ ورام رحمه الله در "مجموعه ورام، ص 66".

بنابراین هیچگونه شک و شبهه اى در انتساب تمام نهج البلاغه به امیرالمومنین علیه السلام وجود ندارد. مطالب ارزنده و محتواى عالى و شیوه ى سخن گفتن، خود بهترین سند زنده ایست بر صحت استناد به آن حضرت.

 

اولا: به هیچ وجه نمى توان گفت که سید رضى رحمه الله بدون آنکه سند معتبرى داشته باشد، این سخنان را به على بن ابى طالب علیه السلام نسبت داده است.

و ثانیا: برخى از مولفان نیز این سخنان را به ابن المقفع نسبت نداده اند بلکه ابن قتیبه در "عیون الاخبار ج 2 ص 355" با سند خود آن را با اندکى تفاوت در الفاظ از امام حسن مجتبى علیه السلام نقل کرده است و همچنین ابن شعبه ى حرانى در "تحف العقول ص 234" آن را با کمى تفاوت به امام حسن علیه السلام نسبت داده است، خطیب بغدادى نیز در "تاریخ بغداد، ج 12، ص 315" به سند خود آن را از حسن بن على علیه السلام نقل کرده است.

ولى زمخشرى در "ربیع الابرار، ج 1 باب الخیر و الصلاح" آن را از امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده است. در هر حال خواه این سخنان حسن بن على علیه السلام باشد یا سخنان پدر بزرگوارش از یک سرچشمه ى زلال اقتباس شده و ابن المقفع توان چنین سخن گفتن را ندارد.

ناگفته نماند: ابن میثم بحرانى در شرح نهج البلاغه خود "ج 5 ص 389" گفته است این کلام را ابن المقفع از حسن بن على علیه السلام نقل کرده است.

 

و ثالثا: ابن ابى الحدید معتزلى نیز در شرح "نهج البلاغه، ج 19 ص 183" این سخنان را به امیرالمومنین علیه السلام نسبت داده و گفته:



موضوع :


درک اوضاع اجتماعى و توجه به نقاط ضعف دستگاههاى حکومتى و انتقاد از شرایط حاکم، در آن زمانها متعارف نبوده بلکه در زمانهاى بعد مرسوم و متعارف شده و در خطبه هاى نهج البلاغه از حاکمان و وزیران و والیان و قضات و علما با تعبیرهاى گوناگون انتقاد شده و بر شیوه ى حکومت و رفتار والیان و تبعیض در تقسیم بیت المال و جهل قضات به شدت اعتراض شده است و به همین دلیل نهج البلاغه سخنان على بن ابى طالب علیه السلام نمى باشد. [ اثر التشیع فى الادب العربى، ص 66. ]

پاسخ:

گر چه تمام شبهه هایى که پیرامون نهج البلاغه مطرح شده نادرست مى باشد، ولى این شبهه از تمام آن شبهه ها سست تر و نادرست تر مى باشد، زیرا چگونه ممکن است چشم بسته گفته شود: چونکه این موضوع بعدا میان مردم مرسوم گشت پس باى ولى خدا و دروازه ى علم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز از آن بى اطلاع باشد، با اینکه او از کودکى پیوسته ملازم آن حضرت بوده و چه تجربه هاى ارزشمندى را که در نوجوانى و جوانى فراگرفت و پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم حوادث مهمى اتفاق افتاد و میان فقیهان صحابه در احکام الهى اختلاف شدیدى پدید آمد و هر کدام دیگرى را رد مى کرد و چه خونهاى حرامى که بنا حق ریخته شده و چه بسیار اموال مردم که به یغما رفت و چه حقوقى از مردم پایمال گشت!!!.

آیا تمام اینها کافى نیست که آن حضرت از شرائط حاکم و تمام دستگاههاى مقصر انتقاد کند و از حقوق مردم دفاع نماید؟ و با والیان خیانتکار و قضات فاسق و عالمان دین فروش برخورد کند؟

بنابراین، این شبهه نیز ناتمام است.

 



موضوع :


در بسیارى از خطبه ها و کلمات قصار نهج البلاغه سختیهاى مرگ و ظلمت قبر و مشکلات جهان پس از مرگ بیان شده است و طبیعى است که یادآورى اینگونه مسائل موجب سلب آرامش روحى و به وحشت افتادن مردم است، لذا بعید به نظر مى رسد که اینگونه سخنان مربوط به على بن ابى طالب علیه السلام بوده باشد. [ اثر التشیع فى الادب العربى، ص 61. ]

پاسخ:

اولا: اگر یادآورى مرگ و قبر و قیامت و مانند آن براى جامعه مفید نبوده و موجب سلب آسایش و آرامش جامعه است پس چرا در قرآن کریم و احادیث نبوى این همه از آنها یادآورى شده است از جمله:

"اینما تکونوا یدرککم الموت..." [ سوره ى نساء، آیه 78. ] "هر کجا که باشید شما را مرگ درمى یابد...".

"کل نفس ذائقه الموت" [ سوره ى انبیاء، آیه ى 35. ] "هر نفسى چشنده ى مرگ است".

"کل من علیها فان" [ سوره ى الرحمن، آیه ى 26. ] "تمام کسانى که بر زمینند فانى شوند".

"کل شى هالک الا وجهه" [ سوره ى قصص، آیه ى 88. ] "جز ذات او همه چیز نابود شونده است".

و در بسیارى از کتب حدیث شیعه و اهل سنت احادیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به همین مضمون نقل شده است از جمله:

حدیثى در کتاب "تحف العقول" از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى خوانیم که فرموده: "مالى ارى حب الدنیا قد غلب على کثیر من الناس، حتى کان الموت فى هذه الدنیا على غیرهم کتب..." [ تحف العقول، ص 29. ]

""چه شده است؟" چرا مى بینم محبت دنیا بر بسیارى از مردم غلبه کرده است، گویا مرگ در این دنیا براى جز اینان نوشته شده و گویا مراعات حق براى جز اینان واجب مى باشد بلکه گویا آنچه را از خبر مردگان مى شنوند همانند مسافرانى هستند که به زودى باز خواهند گشت؟...".

و ثانیا: از آنجا که یاد مرگ و قبر و قیامت در سازندگى انسان تاثیر ه سزائى دارد لذا در تعالیم دین مبین اسلام اینهمه به آن ترغیب شده است زیرا اگر انسان پیوسته به یاد مرگ بوده و آمادگى لازم جهت فرارسیدن آن را داشته باشد نتایج ذیل حاصل شود:

- داراى زندگانى شرافتمندانه اى خواهد بود.

- در برابر قدرتهاى شیطانى و تمام طاغوتیان با دلیرى و شجاعت مى ایستد.

- انسانى کریم و داراى روحیه ى بذل و بخشش خواهد بود.

- بر مال دنیا حرص و طمع نخواهد داشت.

- در برابر مشکلات بردبار و صبور است.

- در هر دو حال گرفتارى و گشایش شکر گذار است.

- داراى عزمى راسخ و اراده اى مستحکم مى باشد.

- با عزت زندگى مى کند و زیر بار ذلت و منت کسى نمى رود.

- در کارها با جدیت به پیش مى رود و هیچگاه خسته نمى شود.

- عنان گسیخته در پى شهوترانى نمى رود.

- کارهاى دنیا را بدون شتاب زدگى انجام مى دهد "گوئى تا ابد در این دنیا زندگى خواهد کرد" و در کارهاى آخرت جدى است و کار امروز را به فردا نمى اندازد "گوئى همین فردا خواهد مرد و از ثواب و پاداش آن محروم مى شود".

و از آنجا که یاران خوب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پیوسته به یاد مرگ بودند، لذتهاى دنیا را نادیده گرفتند و با عزت زیستند و بسیارى از آنان به شرف شهادت نائل شدند. و موجبات پیروزى و گسترش اسلام را فراهم ساختند.

و از آن هنگامى که مسلمانان یاد مرگ را به فراموشى سپردند و به دنبال دنیا و لذتهاى مادى و شهوات رفتند و به هوا و هوسها رو آوردند، آن عزت و اقتدار خود را از دست دادند و از هر صدائى به خود مى لرزیدند و ظالمان بر آنها مسلط شدند.

از آنچه گذشت به این نتیجه رسیدیم که پیوسته به یاد مرگ بودن موجب خودسازى و خشنودى پرودگار و به فراموشى سپردن آن موجب گمراهى و خشنودى شیطان است، و همین مطلب یکى از امتیازها و ویژگیهاى نهج البلاغه به شمار مى آید و به همین علت- چنانکه گذشت- ابن ابى الحدید معتزلى در شرح خطبه ى "الهاکم التکاثر" مى گوید: پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار مرتبه خوانده ام و در هر مرتبه تاثیر جدیدى بر من گذاشته است...". [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 153. ]

بنابراین این شبهه نیز ناتمام است.

 



موضوع :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز