سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 51880
  • بازدید امروز: 10
  • بازدید دیروز: 31
  • تعداد کل پست ها: 93
درباره
آرشیو مطالب
صفحات مجزا
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



طولانى بودن برخى از خطبه ها و نامه هاى نهج البلاغه مانند خطبه ى اشباح و خطبه ى قاصعه و عهدنامه ى مالک اشتر و... و چونکه چنین سخنرانیها و نامه نگاریهاى طولانى در صدر اسلام مرسوم نبوده بنابراین در انتساب آن به امیرالمومنین علیه السلام تشکیک مى شود. [ نقل از "اثر التشیع الادب العربى"، ص 66. ]

پاسخ :

طولانى بودن سخنرانى و یا کوتاه بودن آن و همچنین همیشه یکنواخت صحبت کردن، چیزى نیست که نیاز به حدیث و دستورالعمل صحبت کردن، چیزى نیست که نیاز به حدیث و دستورالعمل داشته باشد و در صدر اسلام سخنرانان همه رقم سخن مى گفتند برخى بیشتر طولانى و کمتر کوتاه و برخى برعکس آن و این شخص سخنران بوده که بر اطاله ى سخن یا کوتاه سخن گفتن برحسب شرایط تصمیم مى گرفته است. و حتى خود کسانى که این شبهه را مطرح کرده اند به این حقیقت معترفند که هیچ دلیلى بر نفى خطبه هاى طولانى ندارند و مى گویند:

"ما هیچ وقت نمى گوئیم که طولانى بودن خطبه به این اندازه از نظر عقلى ممنوع است..." بلکه "جاحظ" در "البیان و التبیین ج 1 ص 50" مى گوید: "روایت کرده اند که قیس بن خارجه بن سنان، روزى از صبح تا شب خطبه خواند و هیچ یک از سخنانش تکرارى نبود نه در لفظ و نه در معنى".

زکى مبارک در "النثر الفنى" جلد 1 ص 59 مى گوید: سحبان وائل [ یکى از سخنرانان معروف زمان معاویه که در شام مى زیست. ] همان سخنرانى که طولانى بودن سخنرانیهایش معروف بوده و گاهى نصف روز سخنرانى مى کرده و در عین حال خطبه هاى کوتاهى نیز از او نقل شده است.

بنابراین خطیبان- در صدر اسلام و پس از آن تا زمان حاضر- طبق فطرت و بر اساس شرایط زمانى و مکانى بر اطاله ى سخن یا کوتاهى آن تصمیم مى گرفتند. خطبه ها و نامه هاى على بن ابى طالب علیه السلام نیز همین گونه بوده است گاهى همچون عهدنامه ى مالک اشتر در اثر شرایط حاکم بر مصر مصلحت بر اطاله ى سخن است و گاهى شرایط اقتضا مى کند که کوتاه سخن گوید.

و جاحظ مى گوید: "عمر اهل خطبه هاى طولانى نبود و صاحب خطبه هاى طولانى على بن ابى طالب است" پس این شبهه و اشکال نیز نادرست است.

 



موضوع :


»»و در مثال دوم خداوند بر نفاق درونى ثعلبه حکم کرده و فرموده که او از دروغگویان است.

»»و در مثال سوم بیان فرموده که ولید بن عقبه فاسق و اهل آتش است و براى او نجاتى از آتش جهنم نیست. "او کسى است که در زمان استانداریش در کوفه نماز صبح را "در اثر مستى" چهار رکعت خواند و گفت اگر بخواهید بیشتر مى خوانم" ولى در عین حال برخى از اهل سنت معتقدند که این هر سه نفر "عبدالله بن ابى سرح، ثعلبه و ولید بن عقبه" چونکه از صحابه مى باشند پس عادلند و تکذیب آنان جایز نیست، بلکه محکوم به پاکى و نزاهت بوده و اهل بهشتند و هیچ کدام داخل جهنم نخواهند رفت ، آیا پذیرفتن حکم خدا سزاوارتر است یا تقلید کورکوانه و قول بدون در تعارض است از جمله:

1 - "ذوالثدیه" که از صحابه ى ظاهر زاهد و عابد بود و مردم از کثرت عبادت او در شگفت بودند نمونه ى جالبى براى تعارض نظریه ى عدالت تمام صحابه با سنت نبوى است زیرا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم همواره مى فرمود: او مردى است که در چهره اش اثرى از شیطان است.

ابن حجر عسقلانى در "الاصابه فى تمییز الصحابه" ج 1 ص 439. نقل مى کند که روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ابوبکر را فرستاد تا او را بکشد، ولى ابوبکر او را در حال نماز دید و او را نکشت و برگشت. سپس آن حضرت عمر را فرستاد تا او را بکشد و او هم نافرمانى کرد و او را نکشت، سپس على بن ابى طالب علیه السلام را فرستاد، لکن على علیه السلام او را نیافت چون از مسجد بیرون رفته بود. آیا مگر مى شود رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بفرماید در چهره یک "صحابى عادل" اثرى از شیطان است و دستور دهد که او را به قتل رسانند؟ البته همین "ذوالثدیه" از دشمنان سرسخت على بن ابى طالب علیه السلام بود و رهبر خوارج گشت و در جنگ نهروان کشته شد "به همان گونه اى که قبلا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به على بن ابى طالب علیه السلام خبر داده بود".

2 - " احمد بن شعیب نسائى در خصائص امیرالمومنین على بن ابى طالب- کرم الله وجهه- ص 238 "باب 59 حدیث 179" از ابوسعید روایت کرده که گفت ما نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بودیم و آن حضرت غنائمى را تقسیم مى کرد، در این حال ذوالخویصره که مردى از بنى تمیم بود وارد شد و گفت: یا رسول الله به عدالت رفتار کن!! آن حضرت فرمود: اگر من به عدالت رفتار نکنم پس چه کسى به عدالت رفتار مى کند؟ اگر من عدالت نکنم بد عمل کرده ام و زیانکار خواهم بود عمر اجازه خواست او را بکشد، پیامبر اجازه نداد و فرمود: او یارانى دارد که نماز و روزه ى آنان بگونه ایست که شما نماز و روزه خود را در مقابل آنان ناچیز مى دانید، اینان قرآن مى خوانند ولى از حنجره و گلویشان تجاوز نمى کند. از اسلام خارج مى شوند همان طورى که تیر از بدن شکار خارج شود و هیچگونه آلایش پیدا نکند و اگر تیرانداز به نوک و سر تاسر تیر خود نگاه کند چیزى بر آن نبیند. نشانه آنان مرد سیاه چهره اى است که یکى از بازوانش همانند پستان زنان و یا قطعه گوشتى در حرکت است "همان ذوالثدیه" اینان بر بهترین مردم خروج مى کنند.

ابوسعید گوید: شهادت مى دهم که این حدیث را از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم و همچنین شهادت مى دهم که على بن ابى طالب علیه السلام با آنان جنگ نمود و من همراه او بودم "بعد از پایان جنگ" آن حضرت دستور داد در جمع کشته شدگان آن مرد را پیدا کنند، او را پیدا کردند و آوردند من نگاه کردم او را به همان گونه اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم توصیف کرده بود یافتم.

"مثال سوم" در سیره ى ابن هشام "ج 3 ص 235" آمده است که گروهى از صحابه در خانه اى گرد آمده بودند و مردم را از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم باز مى داشتند، پس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور دادند که آن خانه را به آتش کشیدند.

"مثال چهارم" "متقى هندى" در "کنرالعمال" گوید: "حکم بن عاص بن امیه عموى عثمان بن عفان و پدر مروان بن الحکم کسى است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم او را و آنکه در صلب او بود لعن کرد" و فرمود: واى بر امت من از کسانى که در صلب حکم بن عاص مى باشند.

و در حدیث ام المومنین "عائشه" آمده است که به مروان گفت: گواهى مى دهم که رسول خدا پدرت و تو را که در صلب او بودى لعنت کرد.

حکم بن عاص را رسول خدا از مدینه منوره به "مرج" در نزدیکى طایف تبعید کرد و ورود او را به مدینه تحریم فرمود.

عثمان بن عفان بعد از رحلت رسول خدا نزد ابوبکر براى عمویش "حکم بن عاص" شفاعت کرد تا اجازه دهد به مدینه برگردد، لکن او نپذیرفت، پس از او نزد عمر شفاعت کرد، او نیز نپذیرفت ولى چون عثمان خودش بر اریکه ى قدرت نشست و به خلافت رسید، عمویش حکم بن عاص را با عزت و احترام- برخلاف فرمان پیامبر و سیره ى شیخین- به مدینه آورد، یکصد هزار درهم نیز به او بخشید و فرزندش مروان را مشاور خود قرار داد سرانجام همین مروان با عملکرد خود اسباب کشته شدن خلیفه را فراهم ساخت، مردم به مروان لقب "خیط باطل" یعنى نخ باطل داده بودند و همین مروان بعدها به عنوان خلیفه ى مسلمین در شام قدرت را در دست گرفت.

"مثال پنجم" در سیره ى ابن هشام آمده است "دوزاده نفر از صحابه که منافق بودند براى تفرقه در میان مسلمانان مسجد ضرار را ساختند و گفتند که این مسجد را براى رضا و خشنودى خدا ساخته ایم و به دستور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آن مرکز توطئه علیه اسلام و مسلمین تخریب شد.

موارد گذشته که از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل کردیم و دهها مثال دیگر به خوبى بر "نظریه ى عدالت تمام صحابه" خط بطلان مى کشد زیرا قطعا کسانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دستور قتل آنان را صادر مى فرماید و یا خانه ى آنها را بر سرشان تخریب و آتش مى زند عادل نیستند. و همچنین کسانى که به گواهى قرآن کریم مسجد ضرار رامسازند و قصد ایجاد تفرقه میان مسلمانان را دارند با اینکه منافق مى باشند چگونه مى توان گفت عادلند عدالت آنان با سنت نبوى مخالف است. حال کدام یک را باید پذیرفت سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یا تقلید کورکورانه ى مقلدین.

خلاصه: با توجه به آنچه گذشت و ثبوت بطلان نظریه ى عدالت تمام صحابه شهبه ى گذشته بر نهج البلاغه نیز ساقط مى شود زیرا چه مانعى دارد که امیرالمومنین علیه السلام بنا به دلایلى از برخى صحجابه ى پیامبر انتقاد کند و از عملکرد آنان ناراضى باشد. و در عین حال آن حضرت از صحابه ى باوفاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم تجلیل شایانى کرده و عالى ترین توصیف را براى آنان ذکر نموده است.

آنجا که مى فرماید: "لقد رایت اصحاب محمد صلى الله علیه و آله و سلم فما راى احدا یشبههم..." [ نهج البلاغه، خطبه ى 97، ص 145 -143، چاپ دارالثقلین- قم. ] "همانا یاران محمد صلى الله علیه و آله و سلم را بگونه اى دیدم که هیچ کس را همانند آنان نمى نگرم، آنها صبح مى کردند در حالى که موهاى ژولیده و چهره هاى غبارآلوده داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت مى گذراندند، و پیشانى و صورت خود را- به نوبت- در پیشگاه خدا بر خاک مى ساییدند "گاهى پیشانى و گاهى رخسار خود را روى خاک مى نهادند" از یاد معاد چنان مضطرب و ناآرام بودند که گویا بر آتش ایستاده اند پیشانى آنان از طول سجده مانند زانوى بزان پینه بسته بود، اگر نام خدا برده مى شد چنان مى گریستند که گریبانهاى آنان تر مى شد و همچون درخت در روز تندباد مى لرزیدند از کیفرى که از آن بیم داشتند و پاداشى که به آن امیدوار بودند".

 



موضوع :


شبهه ى 1

در نهج البلاغه برخى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مورد اعتراض واقع شده اند و به آنان توهین و نسبت غصب خلافت داده شده است و از آنجا که تمام صحابه ى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم عادل مى باشند لذا به نظر نمى رسد که اینگونه خطبه ها از سخنان امیرالمومنین على بن ابى طالب علیه السلام بوده باشد. [ نقل از مقدمه ى شیخ محى الدین عبدالحمید بر شرح نهج البلاغه شیخ محمد عبده. ]

پاسخ:

چنانچه با دلیل و برهان قطعى فاسق بودن و حتى منافق بودن برخى از صحابه ثابت شود، این شبهه ساقط خواهد شد

پس مى گوئیم:

"صحبه" در لغت به معناى معاشرت است خواه کوتاه مدت باشد یا دراز مدت، خواه میان دو نفر مسلمان باشد یا میان کافر و مسلمان. "اسدالغابه تالیف ابن اثیر، ج 1 ص 3".

و تمام فرق اسلامى بر این نکته اتفاق نظر دارند که لفظ "صحابه" برحسب اصطلاح تمام کسانى را که اسلام آورده اند یا تظاهر به اسلام کرده اند، شامل مى گردد.

بسیارى از اهل سنت تمام صحابه را با همین معناى وسیع عادل مى دانند ولى دیگر فرق اسلامى این نظریه را قبول ندارند زیرا هیچ دلیلى بر عدالت تمام صحابه وجود ندارد بلکه در میان صحابه ى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم همچون یاران تمام پیامبران و دیگر ملل و اقوام، افرادى صالح و شایسته و افرادى فاسق و تبهکار و حتى منافق وجود داشته است و در قرآن کریم به هر سه گروه اشاره شده است و حتى یکى از سوره هاى قرآن به نام "منافقین" نام گذارى شده است. بنابراین اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به سه گروه "عادل، فاسق و منافق" تقسیم مى شوند. و نظریه عدالت تمام صحابه صحت ندارد زیرا:

اولا :

این نظریه برخلاف قرآن کریم است و با برخى از آیات قرآن در تعارض است و از باب نمونه و مثال سه مورد از آن را یادآورى مى کنیم:

مثال اول :

خداوند متعال در "سوره ى صف آیه ى 7" مى فرماید: "و من اظلم ممن افترى على الله الکذب و هو یدعى الى الاسلام و الله لا یهدى القوم الظالمین" "و چه کسى در جهان ستمگرتر از آن کس است که با وجود آنکه به سوى اسلام فراخوانده مى شود او بر خدا افترا و دروغ مى بندد؟ و خدا هیچ قوم ستمگرى را هدایت نخواهد کرد"

این آیه درباره ى عبدالله بن ابى سرح نازل شده "که بعدها از طرف عثمان والى مصر گردید" او همان کسى است که بر خدا افترا بست و پیامبر خونش را هدر ساخت و فرمود: کشتن او مباح است حتى اگر به پرده هاى کعبه چسبیده باشد. مولف سیره ى حلبیه "در باب فتح مکه" مى نویسد: عثمان او را در روز فتح مکه نزد رسول خدا آورد و برایش طلب امان کرد رسول خدا مدتى سکوت کرد تا شاید در این فاصله کسى او را بکشد- چنانکه خود آن حضرت بعدا بیان فرمود- ولى کسى به این کار اقدام نکرد و پیامبر مصلحت دانست که به او امان دهد".

مثال دوم :

خداوند متعال در سوره ى توبه "آیه هاى 77 -57" مى فرماید "و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنکونن الصالحین- فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون- فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اختلفوا الله ما وعدوده و بما کانوا یکذبون" "و از آنان کسانى هستند که با خدا عهد کرده اند که اگر از کرم خویش به ما عطا کند، قطعا صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد- پس چون از فضل خویش به آنان بخشید بدان بخل ورزیدند و به حال اعراض رو برتافتند- در نتیجه به سزاى آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روى که دروغ مى گفتند در دلهایشان تا روزى که او را دیدار مى کنند- پیامدهاى نفاق را باقى گذارد".

این آیات اشاره به داستان ثعلبه است و از رسول خدا خواست تا از خداوند متعال بخواهد به او مالى عطا کند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به او فرمود: واى بر تو اى ثعلبه مال اندکى که شکرش را به جاى آورى، بهتر است از مال زیادى که طاقت شکرش را نداشته باشى. ثعلبه گفت: به خدائى که تو را مبعوث فرموده سوگند اگر خدا به من مال و ثروتى عطا کند، حتما حق هر صاحب حقى را به او خواهم پرداخت.

آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دعا کرد و خداوند به وى ثروت زیادى روزى فرمود و رفته رفته ثروتش بسیار زیاد شد و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم زکات اموالش را طلب کرد ثعلبه بخل ورزید. و گفت زکات نوعى جزیه است و من مسلمانم و نباید جزیه بدهم و زکات مالش را نپرداخت.

پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ثعلبه زکات مالش را نزد ابوبکر فرستاد، لکن ابوبکر آن را نپذیرفت و در زمان عمر براى او فرستاد عمر نیز آن را نپذیرفت تا آن که ثعلبه در زمان عثمان به هلاکت رسید. [ تفسیر فتح القدیر شوکانى، ج 2، ص 185 و تفسیر ابن کثیر دمشقى ج 2 ص 273 و تفسیر خان ج 2 ص 125 و در حاشیه ى آن تفسیر بغوى و تفسیر طبرى ج 6 ص 131. ]

مثال سوم :

خداوند متعال در سوره ى سجده آیه ى 18 مى فرماید: "افمن کان مومنا کمن فاسقا لا یستوون" آیا کسى که مومن است همچون کسى است که نافرمان است؟ یکسان نیستند.

به اجماع مفسران و محدثان شیعه و اهل سنت مقصود از مومن در این آیه على بن ابى طالب علیه السلام است و مراد از فاسق، ولید بن عقبه است "البته همین ولید فاسق از طرف عثمان والى کوفه شد و سپس از طرف معاویه و یزید والى مدینه گردید" [ شواهد التنزیل حسکاتى حنفى ص 453 -445 و 626 -610. و مناقب مغازلى ص 324 و 370 و 371 و الکشاف زمحشرى ج 3 ص 514 و... ]

آیا مى شود عدالت تمام صحابه را پذیرا شویم و حال آنکه:

»»در مثال اول بیان شده که عبدالله بن ابى سرح بر خدا افترا زده و قصد تحریف کتاب خدا را داشته و او از تمام خلق ستمکارتر است و محال است که هدایت شود زیرا که خداوند گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد؟

 



موضوع :


((حوا)) مادر ما انسانها و همسر حضرت آدم پدر سلسله بشر، بلافاصله پس از خلقت آدم و از بازمانده گل او آفریده شد. فرشتگان الهى گل آدم و حوا را از چهارگوشه زمین برداشتند ولى ساختمان آنان در بهشت و عالم بالا انجام گرفت . همینکه آدم به عنوان شاهکار خلقت الهى ، خلق شد، خداوند اسامى همه اشیاء یعنى تمام دانستنیها را به وى آموخت و در نتیجه این لیاقت را یافت که خداوند به فرشتگان بفرماید: ((... در مقابل آدم به خاک بیفتید و سجده کنید. فرشتگان همه سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد)).

((ابلیس )) و به تعبیر دیگر ((شیطان )) فرشته نبود ولى در میان فرشتگان جاى داشت . تمرد و سرکشى شیطان از سجده نمودن خدا در مقابل آدم ، موجب طرد و لعن او شد به طورى که از نظر خدا و فرشتگان افتاد. شیطان هم در صدد برآمد که انتقام خود را از آدم ، بهترین مخلوقات خدا بگیرد. آدم و حوا با کمال خوشى و آسایش در بهشت به سر مى بردند و از نعمتها و میوه هاى بهشتى استفاده مى کردند ولى غفلت جزئى آنان باعث شد که هر دو از بهشت رانده شوند و قدم به روى زمین بگذارند.

ماجراى آن را خداوند در سه جاى قرآن بیان فرموده ، از جمله در آیات 33 - 35 سوره بقره که بدینگونه است :

((به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت سکونت گزینید و از نعمتهاى آن هر طور خواستید بدون زحمت برخوردار شوید ولى به این درخت نزدیک نگردید که از ستمگران خواهید بود. شیطان آدم و حوا را به لغزش افکند، خداوند هم آنها را از بهشت و وضعى که داشتند بیرون آورد. سپس گفتیم در زمین فرود آیید که خواهید دید بعضى نسبت به بعضى دیگر دشمن خواهید بود. شما در زمین خواهید ماند و از روزى آن تا روز بازپسین برخوردار خواهید بود))

مورد دوم در سوره طه است : ((به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید، همگى سجده کردند جز ابلیس که سرپیچى نمود. پس گفتیم اى آدم ! این ابلیس ، دشمن تو و همسر تو است ، مواظب باشید که شما را از بهشت بیرون نبرد که بدبخت خواهید شد. اگر در بهشت بمانى نه گرسنه و نه برهنه مى باشى ، نه تشنه مى شوى و نه در آفتاب خواهى بود. پس از آن شیطان آدم را وسوسه کرد و گفت : من تو را به درختى جاویدان و سلطنتى که پایان ناپذیر است راهنمایى نکنم ؟

آدم و حوا نیز از آن درخت ممنوع خوردند و به دنبال آن نقاط حساس ‍ بدنشان نمودار شد و ناگزیر شدند آن را با برگ درخت بهشتى بپوشانند. بدینگونه آدم نافرمانى کرد و دچار لغزش شد. آنگاه خداوند آدم را مورد مرحمت قرار داد و بخشید و هدایت نمود و گفت : اى آدم و حوا! همه تان به اینجا فرود آیید که بعضى نسبت به بعضى دیگر دشمن خواهید بود. در آن وقت هرگاه از جانب من کسى آمد که شما را هدایت کند، هر کس آن را پذیرفت ، نه گمراه مى شود و نه بدبخت مى گردد

مورد سوم در سوره اعراف است : ((اى آدم ! تو و همسرت در بهشت بمان و هر چه خواستید بخورید ولى به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران خواهید بود. شیطان آنان را وسوسه کرد تا نقاطى از بدنشان که باید پوشیده بماند، آشکار شد و به آنان گفت اینکه خدا شما را از خوردن این درخت نهى کرده است براى این است که اگر خوردید دو فرشته خواهید شد یا تا ابد جاوید خواهید ماند و براى آنان قسم یاد کرد که خیرخواه آنان است . از این راه آنان را مغرور کرد. همینکه آدم و حوا از آن درخت چشیدند، نقاط حساس بدنشان آشکار شد و براى پوشاندن آنها از برگ درخت بهشتى استفاده کردند.

در این هنگام خدا آنان را مخاطب ساخت و فرمود: آیا من شما را از نزدیک شدن به این درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شماست ؟

آدم و حوا گفتند: خدایا! ما به خود ستم نمودیم . اگر تو ما را نیامرزى ، و به ما رحم نکنى ، از زیانکاران خواهیم بود. خدا به آنان و شیطان فرمود: به زمین فرود آیید که با هم دشمن خواهید بود. زمین تا روز باز پسین براى شما (آدم ، حوا و شیطان ) قرارگاه و جاى بهره بردارى است . در زمین زندگى مى کنید و در آن مى میرید و از همین زمین هم بیرون مى آیید

بدینگونه آدم و حوا که در بهشت جاى داشتند، چون هر دو با شیطان نافرمانى خدا کردند از بهشت رانده شدند و به زمین فرود آمدند.

شیطان واقعا مرتکب گناه شد؛ نسبت دروغ به خدا داد و به آدم و حوا گفت : خدا درخت ممنوع را براى شما مباح و حلال گردانید و اضافه کرد که اگر از آن بخورید دو فرشته خواهید بود و براى همیشه در بهشت مى مانید و از این راه ، آدم و حوا را فریب داد و او نخستین کسى بود که دروغ گفت .

ولى آدم و حوا معصیت نکردند. نافرمانى آنان در اعتقاد ما مسلمین مخصوصا جامعه شیعه که همه انبیا را معصوم مى دانیم ((ترک اولى )) بود یعنى جا داشت این کار را نکنند و اگر خوددارى مى کردند بهتر بود و به خود زیان نمى رساندند.

و اما آن درخت ممنوع چه بود؟ در روایات اسلامى از آن یاد شده است : در تفاسیر جامعه شیعه ، درخت گندم ، درخت انگور، درخت حسد و درخت علم پنج نور مقدس : محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسین - علیهم السلام - آمده است . در هر صورت خدا به آدم و حوا گفته بود به این درخت (درخت صورى یا معنوى ) نزدیک نشوید که حد شما نیست و از شما انتظار نمى رود ولى چون آدم و حوا نزدیک شدند، جرقه آن ، دامن آنان را گرفت و لباس زیباى بهشتى از تنشان فروریخت ، و عریان شدند و به وضع بدى دچار گشتند. ناگزیر با برگ درختان بهشتى ستر عورت نمودند تا نقاط حساس بدنشان آشکار نگردد و بد نما نباشد. در اینجا چند نکته هست که باید در نظر داشت :

1 - بهشتى که آدم و حوا در آن خلق شدند و شیطان آنان را فریب داد، بر حسب روایات اسلامى بهشت آخرت که نیکان دنیا را پس از محاسبه روز رستاخیز در آن جاى مى دهند نبوده است بلکه بهشت برزخ است که به اصطلاح علمى در یکى از کرات آسمانى مى باشد به همین جهت خدا مى فرماید: ((فرود آیید)) و آدم و حوا هم فرود آمدند و به زمین هبوط کردند.

2 - چگونگى ورود شیطان به این بهشت در روایات معتبر اسلامى درست روشن نیست . اینکه در بعضى از روایات آمده است که شیطان در پوست ((مار)) یا طاووس وارد بهشت شد، از تورات گرفته شده است و روایات درستى نیست .

3 - اینکه مى گویند حوا از پهلوى چپ آدم و به طفیل وجود او آفریده شد، حقیقت ندارد. روایات آن هم تحت تاءثیر اخبار تورات ساخته شده و از ((اسرائیلیات )) است .

4 - ظلمى که آدم و حوا نمودند، زیان به خود بود نه ستم به غیر که در ردیف ستمگران باشند.

5 - عصیان و نافرمانى آنان معصیت به آن معنا نبود که بعدها در شرایع آسمانى آمد. چون ((آدم )) معصوم و مصون از گناه و معصیت بود. مفهوم این عصیان ، شرمنده نشدن از کار خود یا دیر شرمنده شدن آنان بوده است که از آنان انتظار نمى رفت .

6 - ((فغوى )) - یا گمراه شدن آدم هم به این معناست که نتوانست جلو خود را بگیرد و به درخت ممنوع نزدیک شد و لغزش پیدا کرد.

7 - کارى که آدم کرد این بود که خواست هم در بهشت یعنى مقام قرب ربوبى بماند و هم از درختى که او را به دنیا نزدیک مى کرد تناول نماید ولى نتوانست هر دو را با هم جمع کند (از آن زرنگیهایى که فرزندانش در دنیا مى کنند)

9 - خداوند بازگشت (توبه ) آنان را به اطاعت فرمان خود پذیرفت ، اما با این وصف دیگر اجازه نداد آنان در بهشت بمانند.

10 - بر خلاف آنچه مشهور است و در بعضى از روایات هم آمده ، قرآن نمى گوید که شیطان نتوانست آدم را فریب دهد ولى حوا را فریفت بلکه مى گوید شیطان آدم را وسوسه نمود: فوسوس الیه الشیطان و به دنبال آن هر دو از درخت ممنوع خوردند: (فاکلامنها) و عورتین هر دوى آنان آشکار شد: فبدت لهما سوآتهما و به دنبال آن آدم عصیان ورزید: فعصى ادم ربه فغوى و بعد هم خدا توبه آدم را پذیرفت : (فتاب علیه )

سوره ((طه )) با صراحت هرچه تمامتر مى گوید که شیطان آدم را فریفت و هر دو به درخت ممنوع نزدیک شدند و بعد آدم دید که از وى کار خوبى سر نزده از خدا پوزش خواست و خدا هم او را بخشید.

در سوره ((بقره )) و ((اعراف )) هر دو را در این کوتاهى یا نافرمانى شریک مى داند و همه جا عامل فعل را با لفظ مثنى ذکر مى کند و دیگر در قرآن نیست که شیطان نخست حوا را فریب داد و او آدم را.

در اینکه عقل و اراده در مرد قویتر از زن است و در مقابل ، احساس و عواطف در زن بیشتر از مرد است ، تردیدى نیست . بنابراین امکان اینکه نخست شیطان حوا را فریفته باشد، هست ولى سخن در این است که چنین چیزى در قرآن نیست .

اینکه ما داستان حوا را در اینجا آوردیم به خاطر این است که او نیز در تمام ماجرا سهیم بوده است نه اینکه تمام مسئولیت را به گردن او بگذاریم . بنابراین حوا نخستین زنى است که در کنار شوى خود در این حادثه بزرگ تاریخ ادیان ، نقشى داشته است .

جالب است که هم در قرآن و هم در روایات اسلامى و هم در ادبیات پارسى و تازى ، بیشتر، آدم را مسئول دانسته اند. علت هم این است که وقتى بنا باشد آدم خلیفة الله فریب بخورد و نتواند جلوى خود را بگیرد، دیگر چه توقعى از حواست که نه مانند او نماینده خدا و معصوم بود و نه قدرت تعقل و اراده اش به اندازه او، مع الوصف صدمه این کار به طور مساوى به هر دوى آنان رسید. هر چه کردند هر دو کردند و هر چه دیدند هر دو دیدند! با این فرق که لبه تیز حمله متوجه آدم است که هم مى بایست مواظب باشد از فرمان حق غفلت نورزد و هم جلو همسر خود را بگیرد. پس باید اعتراف نمود که در هر صورت بازنده و مسئول ((آدم )) بود.

به گفته حافظ:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم

و به گفته جلال الدین بلخى :
جد تو آدم بهشتش جاى بود قدسیان کردند بهر او سجود
یک گنه ناکرده گفتندش تمام مجرمى مجرم برو بیرون خرام
تو طمع دارى که با چندین گناه داخل جنت شوى اى روسیاه ؟!

و از پروین اعتصامى بشنوید:
خود راءى مى نباش که خود راءیى راند از بهشت آدم و حوّا را

 



موضوع :


تاریخ نماز و پرستش به قدمت تاریخ ادیان و سابقه ادیان به موازات پیشینه پیدایش حیات انسان است و اینک بررسى پیشینه تاریخى نماز، با توجه به آیات قرآنى .
1-1. نماز، نخستین عبادتى که بر بندگان واجب شد  
خداى ، تعالى ؛ در آغاز سوره بقره در توصیف اهل تقوى فرمود:
.....الذین یؤ منون بالغیب و یقیمون الصلو
همانان که به غیب یعنى به وجود خدا، معاد و فرشتگان ، ایمان دارند و نماز را برپا مى دارند و...
و این مى رساند که پس از وجوب اعتقاد به مبداء و معاد و وحى و نبوت ، نخستین چیزى که مطرح است و مهم است ، نماز است و بنابرایان هیچ عبادتى را پیش از آن واجب نکرده اند زیرا اگر عبادتى قبل از حکم نماز، مقرر مى شد، مطمئنا آن را در کریمه مذکور، مقدم بر نماز مى فرمود. افزون بر این از رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله ) روایت شده است که فرمودند:
اول ما فرض على العباد الصلوة و اخر ما یبقى عند الموت و اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة الصلو فمن اجاب فقد سهل ما بعده و من لم یجب فقد اشتد ما بعده
نخستین پرستشى که بر بندگان واجب شد، نماز است ، آخرین عملى که به هنگام مردن بماند، نماز است و اولین چیزى که روز قیامت ، از آن بپرسند، نماز است پس هر کس به خوبى جواب گوید و پاسخش را بپذیرند، در حسابرسسى هاى پس از نمازش آسان گیرند و آن که پاسخ نیکو ندهد، در اعمال دیگرش به سختى حساب کشند.
و فرمودند:
اول ما افتضر الله على امتى اصلوات الخمسس و اول ما یرفع من اعمالهم الصلوات الخمس و اول ما یسالون عنه الصلوات الخمس
نخستین چیزى که خدا بر امتم واجب کرد، پنج نماز است و نخستین چیزى که از اعمالشان بالا برده شود، پنج نماز است و نخستین چیزى که از آن سؤ ال شوند، پنج نماز است .
جمله هاى اول ما فرض على العباد الصلوة و اول ماافترض الله ... حاکى از آن است که پیش از نماز، هیچ عملى پا به عرصه تشریع و وجوب ننهاده است .
2-1. نماز در ادیان پیش از اسلام  
1. در سوره ابراهیم ، آیه چهلم ، حضرت ابراهیم (علیه السلام ) براى خود و ذریه اش از خدا توفیق نماز مى خواهد و مى گوید:
رب اجعلنى مقیم الصلوة و من ذریتى
اى پروردرگار من ، من و فرزندانم را اقامه کنننده نماز قرار ده .
2. در سوره مریم ، آیه هاى پنجاه و چهارم و پنجاه و پنجم ، قرآن ، ضمن ستایش از اسماعیل ، مى گوید:
و کان یامر اهله باصلوة و کان عند ربه مرضیا
افراد خانواده اش را به نماز، فرمان مى داد و نزد پروردگار خود مورد خشنودى بود.
3. در سوره هود، آیه هشتاد و هفتم ، خداوند، خطاب به شعیب ، پدر زن حضرت موسى ، مى فرماید:
قالوا شعیب اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبد اباؤ نا
گفتند: اى شعیب ! آیا نمازت به تو فرمان مى دهد که آنچه را پدران ما مى پرستیدند، رها سازیم ...؟
4. در سوره طه ، آیه بیست و چهارم ، خداوند، خطاب به حضرت موسى (علیه السلام ) مى فرماید: اقم اصلوة لذکرى .
نماز را براى یاد من برپادار.
5. در سوره لقمان ، آیه هفدهم ، لقمان (علیه السلام ) به فرزنداش مى گوید:
با بنى اقم اصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنکر
پسرم نماز را بپادار و امر به معروف و نهى از منکر کن.
6. در سوره آل عمران ، هنگامى ؟ از زکریا، سخن به میان مى آید و بیان مى شود که چگونه زکریا از خداوند، درخواست ذریه طبیه کرد، بشارت تولد یحیى ، در حالى از جانب فرشتگان به زکریا داده مى شود که او ایستاده در محراب به گزاردن نماز، مشغول است :
کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انى لک هذا، قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب . هنالک دعا زکریا، قال رب هب لى من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء. فنادته الملئکة و هو قائم یصلى فى المحراب . ان الله یبشرک بحیى مصدققا بکلمة من الله و سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین
هر زمان که زکریا؛ در محراب عبادت بر مریم وارد شد، نزد او روزیى را یافت . گفت : اى مریم ، این روزى از کجا برایت رسیده است . پاسخ داد که آن از نزد خداست . همانا خدا به هر که خواهد از جایى که حسابش را نمى کند روزى مى رساند؟ در آنجا زکریا، پروردگارش را خواند: گفت : اى پروردگار من ، از نزد خودت فرزندى پاکیزه به من عطا فرما، براستى که تو شنواى دعاهایى . پس در حالى که ایستاده بود و در محراب ، نماز و نیایش مى کرد، فرشتگان او را ندا مى دادند که خدا تو را به یحیى مژده مى دهد، فرزندى که فیض خدا (عیسى ) را باور دارد و مهتر و خویشتندارى بى رغبت به زنان و پیامبرى از شایسته کاران است .
7. در سوره مریم ، آیه سى و یکم ، از قول مسیح (علیه السلام ) مى خوانیم :
و اصانى بالصلوة والزکوة مادمت حیا
و خدا، تا زمانى که زنده باشم ، مرا به نماز و زکات فرمان داده است . نماز یهودیان و مسیحیان به دعا نزدیک تر است یهود در ساعات سوم و ششم و نهم روز و در ساعات اول شب و آخر شب و هنگام تناول غذاها و دعاهایى دارند.
رکوع در نماز کمتر اقوام وجود داشته است . نماز یهود، از رکوع خالى است اما در مسیحیت ، در قرآن مجید آیه چهل و سوم از سوره آل عمران به مریم (علیه السلام ) خطاب شده است :
یا مریم اقنتى لربک و اسجدى و ارکعى مع الراکعین
اى مریم ! براى پروردگارت ، قنوت بخوان و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع به جاى آور.
مسیحیان ، در روز یکشنبه ، در کلیسا، جلسات دعایى دسته جمعى تشکیل مى دهند. بعلاوه ، روحانیون و وابستگان آنان دعاهایى دارند و معتقدند که باید دعا کنند با دلى پاک ، حاجات خود را از خدا بخواهند. با وجود این ، آخرین نمازى را که مسیح با حواریون به جاى آورد. بهترین صورت دعاى مى دانند و این دعا یا نماز، مشتمل بر تمجید خداست و آنگاه شش فقره آن به بیان حاجات که طلب نان روزانه ، یکى از آنهاست ، اختصاص دارد و پس ‍ از اظهار حوایج ، باز به تسبیح مقام ربوبیت مى پردازند .
مسیحیان ، در دعاهاى خود، علاوه بر پدر آسمانى ، به روح القدس و ابن همه توجه دارند. و علاوه بر تشریع نماز در ادیان حقه ، در ادیان دیگر نیز، نماز و نیایش وجود دارد. حتى بت پرستان هم در برابر بتها، اورادى مى خوانند و کارهایى به عنوان عبادت ، اجرا مى کنند که در بیشتر آن کیشها، جزئى از این عبادتهاست .
در یک گزارش تلوزیونى که مراسم عبادت قبایل بت پرست و بسیار کهن حاشیه هاى رود زرد چین را نشان مى داد، مشاهده شد که عبادت آنان از نظر قیام ، رکوع و سجود؛ همانندى زیادى با نماز ما دارد.
8. زرتشتیان را پنج نماز است ، که در هنگام طلوع آفتاب و ظهر و عصر و اول شب و زمان خفتن ؛ اجرا مى کنند. بعلاوه براى هر یک از شبها و روزهاى ماه ، سرودهاى ویژه اى دارند که مجموعه آنها را خرده اوستا ویسنا مى توان یافت .
9. صابیان که بقایاى آنان در خوزستان وجود دارند، نمازهاى پنجگانه را بجاى مى آورند و هر سال ، سى روز روزه مى گرفتند.
10. اعراب جاهلیت ، در مقابل خانه کعبه ، برهنه ، حاضر مى شدند و با صفیر و کف زدن ، اظهار عبادت مى کردند. احتمالا نماز و نیایشى که در زمان حضرت ابراهیم (علیه السلام ) معمول بوده است ، در طول قرون و اعصار، بتدریج به کلى تحریف گشته و به چنین صورتى درآمده بود و به خاطر همین تحریف است که در آیه سى و پنجم سوره انفال ، کیفیت نماز اعراب جاهلیت ، مورد سرزنش قرار گرفته است :
و ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاء و تصدیة ...
نمازى که اعراب پیش از اسلام ، جلو خانه خدا به جاى مى آورند، چیزى جز صفیر برآوردن و کف زدن نبود.
برخى از قبایل ، عبادت در مقابل بتان ، به وسیله رقص و حرکات منظم و هماهنگ ، ادا مى کردهاند. بیگمان ، این گونه حرکات را نوعى تعظیم مى شناختند و به نحوى آن را با عبادت که موجب تقرب به خدا یا بتها، تصور مى کردند، ربط مى دادند، چنان که شاید، عریاب بودن اعراب جاهلیت ؛ به هنگام طواف ؛ از آن جهت بوده است که در لباس ناپاک یا در جامه یى که به هر حال از جمله امتعه دنیوى بوده است ، براى عبادت ، حاضر نشوند.
از موارد فوق بر مى آید که نماز، در اعماق تاریخ انسان ریشه دارد و در تمامى دوره ها و جامعه هاى بشرى و به موازات خداشناسى او که امرى فطرى است ، وجود داشته است و همانند آن تجلیات به خود گرفته است و به صورتهاى مختلف اجرا شده است .

تا کى به تمناى وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چو سیل روانه
خواهد بسر آمد غم هجران تو یا نه ؟
اى تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعى به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش قدت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه ، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنى که تو را مى طلبم خانه به خانه

روزى که برفتند حریفان پى هر کار
زاهد سوى مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او، جلوه گه یار
حاجى به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همى جوید و من صاحب خانه

هر در که زدم صاحب آن خانه تویى تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویى تو
در میکده و دیر، چه جانانه تویى تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویى تو

مقصود تویى کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن ، آن گل رخسار، عیان دید
پروانه در آتش شد و اسرار نهان دید
عارف ، صفت ذات تو در پیر و جوان دید
یعنى همه جا، عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من ، که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد، راه تو پوید
دیوانه برون از همه ، اسرار تو جوید
تا غنچه نشکفته این باغ ، که بوید
هر کس به زبانى صفت حمد تو گوید


موضوع :


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز